جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

853 نتیجه جستجو برای: #دکلمه_مثنوی

841

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۲۴ – بازگشتنِ آن شَخْص شادمان و مُراد یافته و خدای را شُکر گویان و سَجده کُنان و حیران در غَرایِبِ اِشاراتِ حَق و ظُهورِ تاویلاتِ آن در وَجْهی که هیچ عقلی و فَهْمی بدان جا نرَسَد

  ۴۳۴۹ باز گشت از مصر تا بَغدادْ او ساجِد و راکِع ثَناگَر شُکرگو ۴۳۵۰ جُمله رَهْ حیران و مَست او زین عَجَب زِ انْعِکاسِ روزی و راهِ طَلَب ۴۳۵۱ کَزْ کجا اومّیدوارم کرده بود؟ وَزْ کجا اَفْشانْد بر من سیم و سود؟ ۴۳۵۲ این چه حِکْمَت بود که قِبْله‌یْ مُراد کردم از خانه بُرون […]

842

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۳ – مُتوفّی شُدنِ بُزرگین از شَهْ‌زادگان و آمدنِ برادرِ میانین به جَنازهٔ برادر که آن کوچکین صاحِبِ‌فِراش بود از رَنْجوری و نَواختنِ پادشاهْ میانین را تا او هم لَنْگِ اِحْسان شُد مانْد پیشِ پادشاه صد هزار از غَنایِمِ غَیْبی و عَیْنی بِدو رَسید از دولت و نَظَرِ آن شاه مَعَ تَقْریرِ بَعْضِهِ

  ۴۶۴۷ کوچکین رَنْجور بود و آن وَسَط بَر جَنازه‌یْ آن بُزرگ آمد فَقَط ۴۶۴۸ شاه دیدش گفت قاصِد کین کی است که از آن بَحْراست و این هم ماهی است؟ ۴۶۴۹ پَس مُعَرِّف گفت پورِ آن پدر این برادر زان برادر خُردتَر ۴۶۵۰ شَهْ نَوازیدَش که هستی یادگار کرد او را هم بِدان پُرسِش […]

843

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۱ – باز آمدن به شَرحِ قِصهٔ شاه‌زاده و مُلازِمَت او در حَضرتِ شاه

  ۴۶۰۲ شاه‌زاده پیشِ شَهْ حیرانِ این هفت گردون دیده در یک مُشتْ طین ۴۶۰۳ هیچ مُمکِن نه به بَحثی لب گشود لیک جان با جانْ دَمی خامُش نبود ۴۶۰۴ آمده در خاطِرَش کین بَس خَفی‌ست این همه مَعنی‌ست پس صورت زِ چیست؟ ۴۶۰۵ صورتی از صورتَت بیزار کُن خُفته‌یی هر خُفته را بیدار کُن […]

844

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۲۷ – رفتنِ قاضی به خانهٔ زنِ جوحی و حَلْقه زدنِ جوحی به خشم بر دَر و گُریختنِ قاضی در صندوقی اِلی آخِرِهِ

  ۴۴۸۸ مَکْرِ زن پایان ندارد رفت شب قاضیِ زیرک سویِ زنْ بَهْرِ دَب ۴۴۸۹ زن دو شمع و نُقْلِ مجلس راست کرد گفت ما مَستیم بی این آبْ‌خَورْد ۴۴۹۰ اَنْدَر آن دَم جوحی آمد دَر بِزَد جُست قاضی مَهرَبی تا دَر خَزَد ۴۴۹۱ غیرِ صندوقی ندید او خَلْوَتی رفت در صندوقْ از خَوْف آن […]

845

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۷ – رُجوع کردن به قِصّهٔ پَروَردنِ حَق تَعالی نِمْرود را بی‌واسطهٔ مادر و دایه در طِفْلی

  ۴۸۴۴ حاصِل آن روضه چو باغِ عارفان از سُموم صَرْصَر آمد در اَمان ۴۸۴۵ یک پَلَنگی طِفْلَکانْ نوزاده بود گفتم او را شیر دِهْ طاعَت نِمود ۴۸۴۶ پَس بِدادَش شیر و خِدمَت‌هاش کرد تا که بالِغ گشت و زَفْت و شیرمَرد ۴۸۴۷ چون فِطامَش شُد بگُفتم با پَری تا در آموزید نُطْق و داوَری […]

846

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۲۵ – مُکَرَّر کردن برادران پَند دادن بزرگین را و تاب ناآوردنِ او آن پَند را و در رَمیدنِ او ازیشان شَیْدا و بی‌خود رفتن و خود را در بارگاهِ پادشاه انداختن بی‌دَستوری خواستن لیک از فَرطِ عشق و مَحَبَّت نه از گُستاخی و لااُبالی الی آخِرِهِ

  ۴۳۹۹ آن دو گُفتندَش که اَنْدَر جانِ ما هست پاسخ‌ها چو نَجْمْ اَنْدَر سَما ۴۴۰۰ گَر نگوییم آن نَیایَد راست نَرد وَرْ بگوییم آن دِلَت آید به دَرد ۴۴۰۱ هَمچو چَغْزیم اَنْدَر آب از گفت اَلَم وَزْ خَموشی اِخْتِناق است و سَقَم ۴۴۰۲ گَر نگوییم آتشی را نور نیست وَرْ بگوییم آن سُخَن دَستور […]

847

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۴ – وَسْوَسه‌یی که پادشاه‌زاده را پیدا شُد از سَبَبِ اِسْتِغْنایی و کشفی که از شاهِ دل او را حاصِل شُده بود و قَصْدِ ناشُکری و سَرکَشی می‌کرد شاه را از راهِ اِلْهام و سِرّ خَبَر شُد دِلَش دَرد کرد روحِ او را زَخمی زَد چُنان که صورتِ شاه را خَبَر نبود اِلی آخِرِهِ

  ۴۷۷۲ چون مُسَلَّم گشت بی بَیْع و شِری از درونِ شاه در جانَش جِری ۴۷۷۳ قوت می‌خوردی زِ نورِ جانِ شاه ماهِ جانَش هَمچو از خورشیدْ ماه ۴۷۷۴ راتِبِه‌یْ جانی زِ شاهِ بی‌نَدید دَم به دَم در جانِ مَستَش می‌رَسید ۴۷۷۵ آن نه که تَرسا و مُشرک می‌خورَند زان غذایی که مَلایک می‌خورَند ۴۷۷۶ […]

848

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۸ – رُجوع کردن بِدان قِصّه که شاه‌زاده بدان طُغیان زَخْم خورْد از خاطِرِ شاه پیش از اِسْتِکْمالِ فَضایِلِ دیگر از دنیا بِرَفت

  ۴۸۷۸ قِصّه کوتَه کُن که رایِ نَفْسِ کور بُرد او را بَعدِ سالی سویِ گور ۴۸۷۹ شاهْ چون از مَحْو شُد سویِ وجود چَشمِ مِرّیخیش آن خون کرده بود ۴۸۸۰ چون به تَرکَش بِنْگرید آن بی‌نَظیر دید کَم از تَرکَشَش یک چوبه تیر ۴۸۸۱ گفت کو آن تیر؟ و از حَق باز جُست گفت […]

849

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۲۸ – آمدنِ نایبِ قاضی میانِ بازار و خریداری کردنْ صندوق را از جوحی اِلی آخِرِهِ

  ۴۵۳۳ نایِب آمد گفت صندوقَت به چند؟ گفت نُهصَد بیش‌تَرزَر می‌دَهَند ۴۵۳۴ من نمی‌آیم فروتَر از هزار گَر خریداری گُشا کیسه بیار ۴۵۳۵ گفت شَرمی دار ای کوتَه‌ نَمَد قیمتِ صندوقْ خود پیدا بُوَد ۴۵۳۶ گفت بی‌ رویَت شِری خود فاسِدی‌ست بَیْعِ ما زیرِ گلیم این راست نیست ۴۵۳۷ بَر گُشایَم گَر نمی‌اَرْزَد مَخَر […]

850

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۵ – خَطابِ حَق تعالی به عزرائیل عَلَیْهِ‌السَّلام که تورا رَحْم بر کِه بیش‌تَرآمد ازین خَلایِقِ که جانَشان قَبْض کردی؟ و جواب دادنِ عزرائیلْ حَضرت را

  ۴۸۱۰ حَق به عزرائیل می‌گفت ای نَقیب بر کِه رَحْم آمد ترا از هر کَئیب؟ ۴۸۱۱ گفت بر جُمله دِلَم سوزَد به دَرد لیکْ تَرسَم اَمْر را اِهْمال کرد ۴۸۱۲ تا بگویم کاشکی یَزدان مرا در عِوَض قُربان کُند بَهْرِ فَتی ۴۸۱۳ گفت بر کی بیش‌تَررَحْم آمَدَت؟ از کِه دلْ پُر سوز و بِریان‌تَر […]

851

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۲۹ – در تَفسیرِ این خَبَر که مُصْطَفی صَلَواتُ‌اللهُ عَلَیْهِ فرمود مَن کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلیٌّ مَوْلاهُ تا مُنافقان طَعْنه زدند که بَس نَبودَش که ما مُطیعی و چاکریِ نمودیم او را چاکریِ کودکی خِلْم آلودمان هم می‌فرماید اِلی آخِرِهِ

  ۴۵۵۱ زین سَبَب پیغامبرِ با اِجْتِهاد نامِ خود وانِ علی مَوْلا نهاد ۴۵۵۲ گفت هر کو را مَنَم مَوْلا و دوست اِبْنِ عَمِّ من علی مَولایِ اوست ۴۵۵۳ کیست مَوْلا؟ آن که آزادت کُند بَندِ رِقّیَّت زِ پایَت بَرکَند ۴۵۵۴ چون به آزادی نُبُوَّت هادی است مؤمنان را زَانْبیا آزادی است ۴۵۵۵ ای گروهِ […]

852

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۶ – کَراماتِ شیخ شَیْبان راعی قَدَّسَ اللهُ روحَهُ الْعَزیز

  ۴۸۲۸ هَمچو آن شَیْبان که از گُرگِ عَنید وَقتِ جمعه بر رِعا خَط می‌کَشید ۴۸۲۹ تا بُرون نایَد از آن خَطْ گوسفند نه دَرآیَد گُرگ و دُزد با گَزَند ۴۸۳۰ بر مِثالِ دایره‌یْ تَعْویذِ هود کَنْدَر آن صَرْصَر اَمانِ آل بود ۴۸۳۱ هشت روزی اَنْدَرین خَطْ تَن زنید وَزْ بُرون مُثْله تماشا می‌کُنید ۴۸۳۲ […]

853

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۱۳۰ – باز آمدنِ زنِ جوحی به مَحْکَمهٔ قاضی سالِ دوم بر امیدِ وظیفهٔ پارسال و شناختنِ قاضی او را اِلی اِتْمامِهِ

  ۴۵۶۶ بَعدِ سالی باز جوحی از مِحَن رو به زن کرد و بِگُفت ای چُست زن ۴۵۶۷ آن وظیفه‌یْ پار را تَجدید کُن پیشِ قاضی از گِلِه‌یْ من گو سُخُن ۴۵۶۸ زن بَرِ قاضی دَرآمَد با زنان مَر زنی را کرد آن زن تَرجُمان ۴۵۶۹ تا بِنَشْناسَد زِ گفتن قاضی اَش یاد نایَد از […]