جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

853 نتیجه جستجو برای: #دکلمه_مثنوی

761

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۴۸ – طَیْره شدنِ قاضی از سیلیِ درویش و سَرزنش کردنِ صوفی قاضی را

  ۱۵۷۲ گشت قاضی طَیْره صوفی گفت هَی حُکْمِ تو عَدل است لاشک نیست غَی ۱۵۷۳ آنچه نَپْسَندی به خود ای شیخِ دین چون پَسَندی بر برادر ای اَمین؟ ۱۵۷۴ این ندانی که پِیِ من چَهْ کَنی هم در آن چَهْ عاقِبَت خود اَفْکَنی؟ ۱۵۷۵ مَنْ حَفَر بِئْرا نَخوانْدی از خَبَر؟ آنچه خوانْدی کُن عَمَل […]

762

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۴۹ – جواب دادنِ قاضی صوفی را

  ۱۵۸۱ گفت قاضی واجِب آیَدْمان رِضا هر قَفا و هر جَفا کارَد قَضا ۱۵۸۲ خوشْ‌دِلَم در باطِنْ از حُکْمِ زُبُرْ گَرچه شُد رویَم تُرُش کَالْحَقُّ مُرّ ۱۵۸۳ این دِلَم باغ است و چَشمَم اَبروَش ابر گِریَد باغْ خَندَد شاد و خَوش ۱۵۸۴ سالِ قَحْط از آفتابِ خیره‌خَند باغ‌ها در مرگ و جانْ کَندن رَسَند […]

763

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۰ – سوال کردنِ آن صوفی قاضی را

  ۱۶۰۸ گفت صوفی چون زِ یک کان است زَر این چرا نَفْع است و آن دیگر ضَرَر؟ ۱۶۰۹ چون که جُمله از یکی دست آمده‌ست این چرا هُشیار و آن مَست آمده‌ست؟ ۱۶۱۰ چون زِ یک دریاست این جوها رَوان این چرا نوش است و آن زَهْرِ دَهان؟ ۱۶۱۱ چون همه اَنْوار از شَمْسِ […]

764

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۱ – جواب گفتن آن قاضی صوفی را

  ۱۶۱۷ گفت قاضی صوفیا خیره مَشو یک مِثالی در بَیانِ این شِنو ۱۶۱۸ هم‌چُنان که بی‌قَراری عاشقان حاصِل آمد از قَرارِ دِلْسِتان ۱۶۱۹ او چو کُهْ در ناز ثابت آمده عاشقانْ چون بَرگ‌ها لَرْزان شُده ۱۶۲۰ خَندهٔ او گِریه‌ها اَنْگیخته آبِ رویَشْ آبِ روها ریخته ۱۶۲۱ این همه چون و چگونه چون زَبَد بر […]

765

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۲ – باز سوال کردنِ صوفی از آن قاضی

  ۱۶۵۰ گفت صوفی که چه بودی کین جهان ابر ویِ رَحمَت گُشادی جاودان؟ ۱۶۵۱ هر دَمی شوری نَیاوَرْدی به پیش؟ بَر نَیاوَرْدی زِ تَلْوین‌هاشْ نیش؟ ۱۶۵۲ شبْ نَدُزدیدی چراغ روز را؟ دِیْ نَبُردی باغِ عیش آموز را؟ ۱۶۵۳ جامِ صِحَّت را نَبودی سنگِ تَب؟ ایمِنی با خَوْف ناوَرْدی کُرَب؟ ۱۶۵۴ خود چه کَم گشتی […]

766

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۳ – جوابِ قاضی سوالِ صوفی را و قِصّهٔ تُرک و دَرْزی را مَثَل آوردن

  ۱۶۵۵ گفت قاضی بَسْ تَهی‌رو صوفی‌یی خالی از فِطْنَت چو کافِ کوفی‌یی ۱۶۵۶ تو بِنَشْنیدی که آن پُر قَندْ لَب غَدْرِ خیّاطان هَمی‌گفتی به شب؟ ۱۶۵۷ خَلْق را در دُزدیِ آن طایِفه می‌نِمود اَفْسانه‌هایِ سالِفه ۱۶۵۸ قِصّهٔ پاره‌رُبایی در بُرین می حِکایَت کرد او با آن و این ۱۶۵۹ در سَمَر می‌خوانْد دُزدی‌نامه‌یی گِردِ […]

767

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۴ – قالَ النَّبی عَلَیْهِ السَّلام اِنَّ اللهَ تَعالی یُلَقِّنُ الْحِکْمَةَ عَلی لِسانِ الْواعظینَ بِقَدْرِ هِمَمِ الْمُسْتَمِعین

  ۱۶۶۱ جَذْبِ سَمْع است اَرْ کسی را خوش لَبی‌ست گَرمیِ وَ جْدِ مُعَلِّم از صَبی‌ست ۱۶۶۲ چَنگی‌یی را کو نَوازَد بیست و چار چون نَیابَد گوش گردد چَنگْ بار ۱۶۶۳ نه حَراره یادش آید نه غَزَل نه دَه اَنْگشتَش بِجُنبَد در عَمَل ۱۶۶۴ گَر نَبودی گوش‌هایِ غَیْب‌گیر وَحی ناوَرْدی زِ گَردون یک بَشیر ۱۶۶۵ […]

768

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۵ – دَعوی کردنِ تُرک و گِرو بَستنِ او که دَرْزی از من چیزی نَتَواند بُردن

  ۱۶۷۸ گفت خیّاطی‌ست نامَش پورِ شُش اَنْدَرین چُستیّ و دُزدی خَلْق‌کُش ۱۶۷۹ گفت من ضامِن که با صد اِضْطِراب او نَیارَد بُرد پیشَم رشته‌تاب ۱۶۸۰ پَسْ بِگُفتندَش که از تو چُست‌تَر ماتِ او گشتند در دَعوی مَپَر ۱۶۸۱ رو به عقلِ خود چُنین غِرِّه مَباش که شَوی یاوه تو در تَزویرهاش ۱۶۸۲ گَرم‌تَر شُد […]

769

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۶ – مِضاحِک گفتنِ دَرْزی و تُرک را از قُوَّتِ خَنده بَسته شُدنِ دو چَشمِ تَنگِ او و فرصت یافتنِ دَرْزی

  ۱۶۹۸ تُرک خندیدن گرفت از داسْتان چَشمِ تَنگَش گشت بَسته آن زمان ۱۶۹۹ پاره‌یی دُزدید و کردش زیرِ ران از جُزِ حَقْ از همه اَحْیا نَهان ۱۷۰۰ حَق هَمی‌دید آن ولی سَتّارخوست لیکْ چون از حَدْ بَری غَمّازْ اوست ۱۷۰۱ تُرک را از لَذَّتِ اَفْسانه‌اَش رَفت از دلْ دَعویِ پیشانه‌اَش ۱۷۰۲ اَطْلَسِ چه؟ دَعویِ […]

770

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۷ – گفتنِ دَرْزی تُرک را هَی خاموش کُن اگر مَضاحِکِ دِگَر گویم قَبات تَنگ آید

  ۱۷۲۲ گفت دَرْزی ای طَواشی بَرگُذر وای بر تو گَر کُنم لاغی دِگَر ۱۷۲۳ پَس قَبایَت تَنگ آید باز پَس این کُند با خویشتن خود هیچ کَس؟ ۱۷۲۴ خندهٔ چه؟ رَمْزی اَرْ دانِسْتی‌یی تو به جایِ خنده خونْ بِگْرِستی‌یی #دکلمه_مثنوی http://shamsrumi.com/wp-content/uploads/2021/05/masnavi-6-57.mp3

771

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۸ – بَیانِ آن که بی‌کاران و اَفْسانه‌جویانْ مِثْلِ آن تُرک‌اَند و عالَمِ غَرّار غَدّار هَمچو آن دَرْزی و شَهَوات و زَبانْ مَضاحِک گفتنِ این دنیاست و عُمر هَمچو آن اَطْلَسْ پیشِ این دَرْزی جِهَتِ قَبایِ بَقا و لباسِ تَقْوی ساختن

  ۱۷۲۵ اَطْلَسِ عُمرَت به مِقْراضِ شُهور بُرد پاره‌پاره خَیّاط غُرور ۱۷۲۶ تو تَمَنّا می‌بَری کَاخْتَر مُدام لاغ کردی سَعْد بودی بر دَوام ۱۷۲۷ سَخت می‌تولی زِ تَربیعاتِ او وَز دَلال و کینه و آفاتِ او ۱۷۲۸ سخت می‌رَنْجی زِ خاموشیِّ او وَز نُحوس و قَبْض و کین‌کوشیِّ او ۱۷۲۹ که چرا زُهْره‌یْ طَرَب در […]

772

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۵۹ – مَثَل

  ۱۷۳۲ آن یکی می‌شُد به رَهْ سویِ دُکان پیشِ رَهْ را بَسته دید او از زنان ۱۷۳۳ پایِ او می‌سوخت از تَعْجیل و راه بَسته از جَوْقِ زنانِ هَمچو ماه ۱۷۳۴ رو به یک زن کرد و گفت ای مُسْتَهان هَی چه بسیارید ای دُخترچِگان؟ ۱۷۳۵ رو بِدو کرد آن زن و گفت ای […]

773

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۰ – باز مُکَرَّر کردنِ صوفی سال را

  ۱۷۴۴ گفت صوفی قادراست آن مُسْتَعان که کُند سودایِ ما را بی‌زیان ۱۷۴۵ آن کِه آتش را کُند وَرْد و شَجَر هم تواند کرد این را بی‌ضَرَر ۱۷۴۶ آن کِه گُل آرَد بُرون از عینِ خار هم تواند کرد این دِیْ را بهار ۱۷۴۷ آن کِه زو هر سَروْ آزادی کُند قادرست اَرْ غُصّه […]

774

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۱ – جواب دادنِ قاضی صوفی را

  ۱۷۵۲ گفت قاضی گَر نبودی اَمْرِ مُر وَر نبودی خوب و زشت و سنگ و دُر ۱۷۵۳ وَر نبودی نَفْس و شَیْطان و هوا وَر نبودی زَخْم و چالیش و وَغا ۱۷۵۴ پَس به چه نام و لَقَب خوانْدی مَلِک بندگانِ خویش را ای مُنْتَهِک؟ ۱۷۵۵ چون بِگُفتی ای صَبور و ای حَلیم؟ چون […]

775

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۲ – حِکایَت در تَقْریرِ آن که صَبر در رَنجِ کارْ سَهْل‌تر از صَبر در فِراقِ یار بُوَد

  ۱۷۶۳ آن یکی زنْ شویِ خود را گفت هَی ای مُروَّت را به یک رَهْ کرده طَی ۱۷۶۴ هیچ تیمارم نمی‌داری چرا؟ تا به کِی باشم دَرین خواری؟ چرا؟ ۱۷۶۵ گفت شو من نَفْقه چاره می‌کُنم گَرچه عورَم دست و پایی می‌زَنَم ۱۷۶۶ نَفْقه و کِسوه‌ست واجِبْ ای صَنَم از مَنَت این هر دو […]

776

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۳ – مَثَل

  ۱۷۸۵ عارفی پُرسید از آن پیرِ کشیش که تویی خواجه مُسِن‌تَر یا که ریش؟ ۱۷۸۶ گفت نه من پیش ازو زاییده‌ام بی زِ ریشی بَسْ جهان را دیده‌ام ۱۷۸۷ گفت ریشَت شُد سِپید از حالْ گشت خویِ زشتِ تو نَگَردیده‌ست وَشْت ۱۷۸۸ او پَس از تو زاد و از تو بُگْذَرید تو چُنین خُشکی […]

777

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۴ – باقیِ قصّهٔ فَقیرِ روزی‌طَلَب بی‌واسطهٔ کَسْب

  ۱۸۳۹ آن یکی بیچارهٔ مُفْلِسْ زِ دَرد که زِ بی‌چیزی هزاران زَهْر خَورْد ۱۸۴۰ لابِه کردی در نماز و در دُعا کِی خداوند و نِگَهبانِ رِعا ۱۸۴۱ بی‌زِ جَهْدی آفریدی مَر مرا بی فَنِ من روزی‌اَم دِهْ زین سَرا ۱۸۴۲ پنج گوهر دادی اَم در دُرْجِ سَر پنج حِسِّ دیگری هم مُسْتَتَر ۱۸۴۳ لا […]

778

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۵ – قِصّهٔ آن گنجْ‌نامه که پَهْلویِ قُبّه‌یی رویْ به قِبْله کُن و تیر در کَمانْ نِهْ بِیَنْداز آن جا که اُفْتَد گنج است

  ۱۹۱۳ دید در خواب او شبیّ و خواب کو؟ واقِعه‌یْ بی‌خوابْ صوفی‌راست خو ۱۹۱۴ هاتِفی گُفتَش که ای دیده تَعَب رُقْعه‌یی در مَشْقِ وَرّاقانْ طَلَب ۱۹۱۵ خُفْیه زان وَرّاق کِتْ همسایه است سویِ کاغذپاره‌هاش آوَر تو دست ۱۹۱۶ رُقْعه‌یی شَکْلَش چُنین رَنگَش چُنین پَس بِخوان آن را به خَلْوَت ای حَزین ۱۹۱۷ چون بِدُزدی […]

779

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۶ – تمامی قِصّهٔ آن فَقیر و نِشانِ جایِ آن گنج

  ۱۹۴۴ اَنْدَر آن رُقْعه نِبِشته بود این که بُرونِ شهر گنجی دان دَفین ۱۹۴۵ آن فُلانْ قُبّه که در وِیْ مَشْهَد است پُشتِ او در شهر و دَر در فَدْفَد است ۱۹۴۶ پُشت با وِیْ کُن تو رو در قِبْله آر وان گَهان از قَوْسْ تیری دَر گُذار ۱۹۴۷ چون فَکَندی تیرْ از قَوْس […]

780

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۷ – فاش شُدنِ خَبَرِ این گنج و رَسیدن به گوشِ پادشاه

  ۱۹۵۳ پَس خَبَر کردند سُلْطان را ازین آن گروهی که بُدَند اَنْدَر کَمین ۱۹۵۴ عَرضِه کردند آن سُخَن را زیرْدست که فُلانی گنجْ‌نامه یافته‌ست ۱۹۵۵ چون شَنید این شَخصْ کین با شَهْ رَسید جُز که تَسْلیم و رِضا چاره ندید ۱۹۵۶ پیش از آنْک اِشْکَنجه بینَد زان قُباد رُقْعه را آن شَخصْ پیشِ او […]

781

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۸ – نومید شُدنِ آن پادشاه از یافتنِ آن گنج و مَلول شُدنِ او از طَلَب آن

  ۱۹۶۴ چون که تَعْویق آمد اَنْدَر عَرض و طول شاه شُد زان گنجْ دلْ سیر و مَلول ۱۹۶۵ دشت‌ها را گَزْ گَزْ آن شَهْ چاه کَند رُقْعه را از خشمْ پیشِ او فَکَند ۱۹۶۶ گفت گیر این رُقْعه کِشْ آثار نیست تو بِدین اولی تَری کِتْ کار نیست ۱۹۶۷ نیست این کارِ کسی کِشْ […]

782

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۶۹ – باز دادنِ شاه گنجْ‌نامه را به آن فَقیر که بگیر ما از سَرِ این بَرخاستیم

  ۱۹۸۰ چون که رُقْعه‌یْ گنجِ پُر آشوب را شَهْ مُسَلَّم داشت آن مَکْروب را ۱۹۸۱ گشت ایمِن او زِ خَصْمان و زِ نیش رَفت و می‌پیچید در سودایِ خویش ۱۹۸۲ یار کرد او عشقِ دَرداَنْدیش را کَلْب لیسَد خویشْ ریشِ خویش را ۱۹۸۳ عشق را در پیچِشِ خودْ یار نیست مَحْرَمَش در دِهْ یکی […]

783

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۳ – واگشتنِ مُرید از وُثاقِ شیخ و پُرسیدن از مردم و نِشان دادنِ ایشانْ که شیخْ به فُلان بیشه رَفته است

  ۲۱۲۰ بَعد از آن پُرسان شُد او از هر کسی شیخ را می‌جُست از هر سو بَسی ۲۱۲۱ پَس کسی گُفتَش که آن قُطْبِ دیار رَفت تا هیزُم کَشَد از کوهْسار ۲۱۲۲ آن مُریدِ ذوالْفَقاراَنْدیشْ تَفت در هوایِ شیخْ سویِ بیشه رَفت ۲۱۲۳ دیوْ می‌آوَرْد پیشِ هوشِ مَرد وَسْوَسه تا خُفْیه گردد مَهْ زِ […]

784

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۰ – حِکایَتِ مُریدِ شیخْ حَسَنِ خَرَّقانی قَدَّسَ اللهُ سِرَّهُ

  ۲۰۴۹ رَفت درویشی زِ شهرِ طالَقان بَهرِ صیتِ بوالْحُسین خارِقان ۲۰۵۰ کوه‌ها بُبْرید و وادیِّ دراز بَهرِ دیدِ شیخ با صِدْق و نیاز ۲۰۵۱ آنچه در رَهْ دید از رَنْج و سِتَم گَرچه دَرخورْد است کوتَهْ می‌کُنم ۲۰۵۲ چون به مَقْصَد آمد از رَهْ آن جوان خانهٔ آن شاه را جُست او نِشان ۲۰۵۳ […]

785

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۴ – یافتنِ مُرید مُراد را و مُلاقاتِ او با شیخْ نزدیکِ آن بیشه

  ۲۱۳۱ اَنْدَرین بود او که شیخِ نامْدار زود پیش اُفتاد بر شیری سَوار ۲۱۳۲ شیرْ غُرّان هیزُمَش را می‌کَشید بر سَرِ هیزُم نِشَسته آن سَعید ۲۱۳۳ تازیانَه‌ش مارِ نَر بود از شَرَف مار را بِگْرفته چون خَرزَن به کَف ۲۱۳۴ تو یَقین می‌دان که هر شیخی که هست هم سَواری می‌کُند بر شیرِ مَست […]

786

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۱ – پُرسیدنِ آن وارد از حرم شیخ کی شیخ کجاست کجا جوییم و جواب نافرجام گفتن حرم

  ۲۰۶۱ اَشْکَش از دیده بِجَست و گفت او با همه آن شاهِ شیرینْ‌نامْ کو؟ ۲۰۶۲ گفت آن سالوسِ زَرّاق تَهی؟ دام گولان و کَمَنْدِ گُمرَهی؟ ۲۰۶۳ صد هزاران خامْ ریشانْ هَمچو تو اوفتاده از وِیْ اَنْدَر صد عُتو ۲۰۶۴ گَر نَبینیش و سَلامَت وا رَوی خیرِ تو باشد نگردی زو غَوی ۲۰۶۵ لافْ‌کیشی کاسه‌لیسی […]

787

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۵ – حِکْمَت در اِنّی جاعِلٌ فِی الْاَرْضِ خَلیفةً

  ۲۱۵۸ پَس خَلیفه ساخت صاحبْ‌سینه‌یی تا بُوَد شاهیْش را آیینه‌یی ۲۱۵۹ بَس صَفایِ بی‌حُدودَش دادْ او وان گَهْ از ظُلْمَتْ ضِدَش بِنْهاد او ۲۱۶۰ دو عَلَم بَر ساخت اِسْپید و سیاه آن یکی آدم دِگَر اِبْلیسِ راه ۲۱۶۱ در میانِ آن دو لشکرگاهِ زَفت چالِش و پیکار آنچه رَفتْ رفت ۲۱۶۲ هم‌چُنان دورِ دُوُم […]

788

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۲ – جواب گفتنِ مُرید و زَجْر کردنِ مُرید آن طَعّانه را از کُفر و بیهوده گفتن

  ۲۰۷۳ بانگ زد بر وِیْ جوان و گفت بَس روزِ روشنْ از کجا آمد عَسَس؟ ۲۰۷۴ نورِ مَردانْ مَشرق و مَغرب گرفت آسْمان‌ها سَجْده کردند از شِگِفت ۲۰۷۵ آفتابِ حَقْ بر آمَد از حَمَل زیرِ چادَر رفت خورشید از خَجَل ۲۰۷۶ تُرَّهاتِ چون تو اِبْلیسی مرا کِی بِگَردانَد ز خاکِ این سَرا؟ ۲۰۷۷ من […]

789

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۶ – مُعْجزهٔ هود عَلَیْهِ‌السَّلام در تَخَلُّصِ مؤمنانِ اُمَّت به وَقتِ نُزولِ باد

  ۲۱۹۶ مؤمنان از دستِ بادِ ضایِره جُمله بِنْشَستند اَنْدَر دایره ۲۱۹۷ بادْ طوفان بود و کَشتی لُطْفِ هو بَسْ چُنین کَشتیّ و طوفان دارد او ۲۱۹۸ پادشاهی را خدا کَشتی کُند تا به حِرْصِ خویشْ بر صَف‌ها زَنَد ۲۱۹۹ قَصْدِ شَهْ آن نه که خَلْق ایمِن شوند قَصْدَش آن که مُلْک گردد پایْ‌بَند ۲۲۰۰ […]

790

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۷ – رُجوع کردن به قِصّهٔ قُبّه و گنج

  ۲۲۶۲ نَکْ خیالِ آن فَقیرم بی‌ریا عاجِز آوَرْد از بیا و از بیا ۲۲۶۳ بانگِ او تو نَشْنَوی من بِشْنَوَم زان که در اَسْرار هَمْرازِ وِیْ اَم ۲۲۶۴ طالِبِ گَنجَش مَبین خودْ گنجْ اوست دوست کِی باشد به مَعنی غیرِ دوست؟ ۲۲۶۵ سَجده خود را می‌کُند هر لحظه او سَجده پیشِ آیِنه‌ست از بَهْرِ […]

791

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۸ – اِنابَتِ آن طالِبِ گنجْ به حَقْ تَعالی بَعد از طَلَبِ بسیار و عَجْز و اِضْطِرار که ای وَلیُّ الاظْهار تو کُن این نَهان را آشکار

  ۲۲۹۳ گفت آن درویش ای دانایِ راز از پِیِ این گنجْ کردم یاوه‌تاز ۲۲۹۴ دیوِ حِرْص و آز و مُسْتَعجِلْ تَگی نی تَانّی جُست و نی آهستگی ۲۲۹۵ من زِ دیگی لُقمه‌یی نَنْدوختم کَفْ سِیَه کردم دَهان را سوختم ۲۲۹۶ خود نگفتم چون دَرین ناموقِنَم زان گِره‌زَنْ این گِرِه را حَل کُنم ۲۲۹۷ قولِ […]

792

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۷۹ – آواز دادنِ هاتِف مَر طالِبِ گنج را و اِعْلام کردن از حقیقتِ اَسْرارِ آن

  ۲۳۵۲ اَنْدَرین بود او که اِلْهام آمَدَش کَشف شُد این مشکلات از ایزَدَش ۲۳۵۳ کو بِگُفتَت در کَمانْ تیری بِنِه کِی بُگَفتَنْدَت که اَنْدَر کَش تو زِه؟ ۲۳۵۴ او نگُفتَت که کَمان را سخت‌کَش در کَمان نِهْ گفت او نه پُر کُنَش ۲۳۵۵ از فُضولی تو کَمانْ اَفْراشتی صَنْعَتِ قَواسّی‌یی بَر داشتی ۲۳۵۶ تَرکِ […]

793

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۸۰ – حِکایَتِ آن سه مُسافرِ مسلمان و تَرسا و جُهود و آن که به مَنْزِل قوتی یافتند و تَرسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مُسلمان صایِم بود گرسنه مانْد از آن که مَغْلوب بود

  ۲۳۸۱ یک حِکایَت بِشْنو این جا ای پسر تا نگردی مُمْتَحَن اَنْدَر هُنر ۲۳۸۲ آن جُهود و مؤمن و تَرسا مگر هَمرَهی کردند با هم در سَفَر ۲۳۸۳ با دو گُمرَه هَمرَه آمد مؤمنی چون خِرَد با نَفْس و با آهَرْمَنی ۲۳۸۴ مَرغَزیّ و رازی اُفْتَند از سَفَر هَمرَه و هم‌سُفره پیشِ همدِگَر ۲۳۸۵ […]

794

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۸۱ – حِکایَتِ اُشتُر و گاو و قُچ که در راه بَندِ گیاه یافتند هر یکی می‌گفت من خورم

  ۲۴۶۳ اُشتُر و گاو و قُچی در پیشِ راه یافتند اَنْدَر رَوِش بَندی گیاه ۲۴۶۴ گفت قُچ بَخْش اَرْ کُنیم این را یَقین هیچ کَس از ما نگردد سیر ازین ۲۴۶۵ لیکْ عُمرِ هرکِه باشد بیش تَر این عَلَف اوراست اولی گو بِخَور ۲۴۶۶ که اَکابِر را مُقَدَّم داشتن آمده‌ست از مُصْطَفی اَنْدَر سُنَن […]

795

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۸۲ – مَثَل

  ۲۴۷۱ سویِ جامِع می‌شُد آن یک شهریار خَلْق را می‌زَد نَقیب و چوبْدار ۲۴۷۲ آن یکی را سَر شِکَستی چوبْ زَن وان دِگَر را بَر دَریدی پیرْهَن ۲۴۷۳ در میانه بی‌دلی دَهْ چوب خَورْد بی‌گناهی که بُرو از راهْ بَرد ۲۴۷۴ خونْ چَکان رو کرد با شاه و بِگُفت ظُلْمِ ظاهِر بین چه پُرسی […]

796

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۸۳ – جواب گفتنِ مُسلمانْ آنچه دید به یارانَش جهود و تَرسا و حَسْرت خوردنِ ایشان

  ۲۴۹۲ پَس مُسلمان گفت ای یارانِ من پیشَم آمد مُصْطَفی سُلطانِ من ۲۴۹۳ پَس مرا گفت آن یکی بر طور تاخت با کَلیمِ حَقّ و نَرْدِ عشقْ باخت ۲۴۹۴ وان دِگَر را عیسیِ صاحِبْ ‌قِران بُرد بر اوجِ چهارم آسْمان ۲۴۹۵ خیز ای پَسْ ماندهٔ دیده ضَرَر باری آن حَلْوا و یَخْنی را بِخَور […]

797

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۸۴ – مُنادی کردنِ سَیِّد مَلِک تِرْمِدْ که هر کِه در سه یا چهار روز به سَمَرقَند رَوَد به فُلان مُهِم خِلْعَت و اسب و غُلام و کَنیزک و چَندین زَر دَهَم و شَنیدنِ دَلْقَک خبَرِ این مُنادی در دِهْ و آمدن به اولاقی نَزْدِ شاه که من باری نَتَوانم رَفتن

  ۲۵۱۶ سَیِّدِ تِرْمِد که آن جا شاه بود مُسْخَره‌یْ او دَلْقَکِ آگاه بود ۲۵۱۷ داشت کاری در سَمَرقَند او مُهِم جُست‌اُلاقی تا شود او مُسْتَتِم ۲۵۱۸ زَد مُنادی هر کِه اَنْدَر پنج روز آرَدَم زان جا خَبَر بِدْهَم کُنوز ۲۵۱۹ دَلْقَک اَنْدَر دِهْ بُد و آن را شَنید بَر نِشَست و تا به تِرْمِد […]

798

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۸۵ – حِکایَتِ تَعَلُّقِ موش با چَغْز و بَستنِ پایِ هر دو به رِشته‌ دراز و بَر کَشیدنِ زاغْ موش را و مُعَلَّق شُدنِ چَغْز و نالیدن و پَشیمانیِ او از تَعَلُّق با غیرِ جِنْس و با جِنْس خود ناساختن

  ۲۶۳۹ از قَضّا موشیّ و چَغْزی با وَفا بر لبِ جو گشته بودند آشنا ۲۶۴۰ هر دو تَنْ مربوطِ میقاتی شُدند هر صَباحی گوشه‌یی می‌آمدند ۲۶۴۱ نَرْدِ دل با همدِگَر می‌باختند از وَساوِسْ سینه می‌پَرداختند ۲۶۴۲ هر دو را دلْ از تَلاقی مُتَّسِع همدِگَر را قِصّه‌خوان و مُسْتَمِع ۲۶۴۳ رازگویان با زبان و بی‌زبان […]

799

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۸۶ – تَدْبیر کردنِ موشْ به چَغْز که من نمی‌توانم بَرِ تو آمدن به وَقتِ حاجَت در آب میانِ ما وَصْلَتی باید که چون من بر لبِ جو آیم تورا تَوانَم خَبَر کردن و تو چون بر سَرِ سوراخِ موش‌خانه آیی مرا توانی خَبَر کردن اِلی آخِرِهِ

  ۲۶۷۲ این سُخَن پایان ندارد گفت موش چَغْز را روزی که مِصْباحِ هوش ۲۶۷۳ وقت‌ها خواهم که گویم با تو راز تو دَرونِ آب داری تُرک‌تاز ۲۶۷۴ بر لبِ جو من تورا نَعْره‌زنان نَشْنَوی در آبْ ناله‌یْ عاشقان ۲۶۷۵ من بِدین وَقتِ مُعَیَّن ای دلیر می‌نگردم از مُحاکاتِ تو سیر ۲۶۷۶ پنج وَقت آمد […]

800

مثنوی مولانا – دفتر ششم – بخش ۸۷ – مُبالِغه کردنِ موش در لابِه و زاری و وَصْلَت جُستن از چَغْزِ آبی

  ۲۶۹۳ گفت کِی یار عزیزِ مِهْرکار من ندارم بی‌رُخَت یک‌دَمْ قرار ۲۶۹۴ روزْ نور و مَکْسَب و تابَم تویی شبْ قَرار و سَلْوَت و خوابَم تویی ۲۶۹۵ از مُروَّت باشد اَرْ شادَم کُنی وَقت و بی‌وَقتْ از کَرَمْ یادَم کُنی ۲۶۹۶ در شبانْروزی وظیفه‌یْ چاشْتگاه راتِبه کردی وِصالْ ای نیکْ‌خواه ۲۶۹۷ من بدین یک‌بار […]