راز خاموشی مولانا

برای خرید تصحیح جدید مقالات شمس تبریزی اینجا را کلیک کنید.

 

 

کانال تلگرام مثنوی‌خوانی. خوانش و توضیح مثنوی مولانا با رویکرد کاربردی و نیم‌نگاهی به مقالات شمس تبریزی: masnavikhany@ برای عضویت اینجا را کلیک کنید.

#مقاله

احسان شفیقی و بیژن ظهیری ناو

استادیاران دانشگاه محقق اردبیلی

چکیده

یکی از مهم ترین آموزه ها و اصول تربیتی صوفیه و مکاتب عرفانی، حفظ اسرار و پاسداشت حریم رازهای مگو است. عرفا و پیران طریقت، مریدان نوآموز و مبتدیان راه دشوار طریقت را بدان وسیله می آزمودند و صلاحیت آنان را می سنجیدند؛ مولانا با انتخاب تخلص “خاموش” در غزلیات شمس و با تأكيد بر سکوت و خاموشی و دم در کشیدن در پایان هر داستان کوتاه و نیمه راه حكايات بلند در مثنوی، به ویژه در مواردی که امواج سهمگین معارف او بر مكنونات جهان ناپیدا در صدد برافکندن پرده از صحن خانه اسرار بر می آید، نام خود را به عنوان برجسته ترین پاسدار حریم رازهای عرفان ثبت می کند. در این مقاله جلوه های این راز پوشی را در مثنوی و غزلیات اور پی می گیریم. باره در این جستجو در می یابیم که سکوت و خاموشی مولانا معلول عواملی چون كثفهمی مخاطبان و دعوت به شناخت نیروها و توانایی شگرف و مغفول انسانی، پُری و سرشاری از سخن و سرانجام، شوق بی پایان او برای کشف حجاب از چهره عروس رازها است. چه در سایه این سکوت و خاموشی و بی اعتنایی به ابزار ظاهری شناخت، امکان گذار به دنیای شناخت حقیقی و معرفت الهی حاصل می شود و مولانا این مرتبه از شناخت را بارها تجربه نموده است.

کلیدواژه ها: مولانا، مثنوی، راز، خاموشی، دیوان شمس، عرفان

تاریخ دریافت: ۸۵ /۱۲ /۱۶

تاریخ پذیرش: ۸۶/۳ /۲۳

مجله مطالعات و تحقیقات ادبی، سال دوم، شماره ۷-۹ پاییز – بهار ۸۴-۸۵) صص ۲۵-۴۷ ۲۹

مقدمه

اساس تعلیم و تربیت صوفیه بر اصولی استوار است که عمده آثار و کتاب های صوفيه شرح و بسط و تفسیر و تعبیر همان اصول می باشد و یکی از مهم ترین و اصلی ترین آن اصول و آموزه ها راز داری و کتمان اسرار است و صوفیه برای تبیین اساس و شالوده و ضرورت آن معمولا به احادیثی استناد جسته اند که از آن جمله است: واستعينوا على انجاح الحوایج بالكتمان فان كل ذي نعمة محسود» (فروزانفر، ۱۳۶۴: ۳) استعينوا على امور كم بالكتمان» (همان)

علاوه بر استناد به آیات و احادیث و دلایل منقول، می توان جنبه های روان شناختی و اجتماعی نیز برای این امر قائل شد. گاهی افشای راز موجب تخلیه هیجانات درونی و کاسته شدن اراده و تصمیم آدمی می شود. چون در گفتن، نوعى التذاذ نهفته است و این رازهای نگفته، مادامی که به مرحله افشا نرسیده است سرمایه اعتماد به نفس و حس برتری و انگیزه

كمال جویی است. توضیح مطلب این که به همان نسبت که ما از گفتن راز لذت می بریم استمرار افشای آن موجب می شود که از تلاش و کوشش برای رسیدن به مطلوب نهایی پرهیز کنیم. بنابراین افشای راز به منزله محرومیت از نیروی حیات بخش طلب و کمال جویی سالک است.

از جنبه های اجتماعی نیز موضوع رازداری و افشای آن قابل بحث و تأمل است؛ از جمله افشای راز عامل تحریک و تهییج و روی آوری فرد به سوی هدفی است که از نتایج و فواید آن بی خبر است و خود می تواند در مسیر رسیدن به هدف انسانی چون سد و مانعی عمل کند؛ نیز حفظ راز یکی از راههای تأمین امنیت اجتماعی و خود نوعی تدبیر برای هدایت

اجتماعی است.

عبدالکریم سروش نیز در کتاب قصه ارباب معرفت در باب دواعی و موانع مولوی در سخن گفتن و افشای راز به مواردی اشاره می کند؛ از جمله گله مولانا از نامحرمان و راز خاموشی مولانا سخن نشناسان و در مقابل، راز در میان نهادن با رازدانان. مولانا به نکته ظریفی اشاره می کند و آن این که رازگشایی موجب دریدن پرده غفلت است.

اما مولانا افشای اسرار غیب را رخصت نمی فرمود مبادا پرده غفلت تمام بدرد و دیگ محنت نیم جوش بماند و نظم معاش منهدم گردد. آخر او بر این بود که غفلت مردم از راز عالم، گرداننده گردونه زندگیست و اگر آتش های شهوت و غضب خاموش شوند، گرمابه عالم نیز سرد خواهد شد و پارسایان از شستشوی جامه جان عاجز خواهند ماند.

ما چو واقِف گشته‌ایم از چون و چند

مُهْر با لب‌هایِ ما بِنْهاده‌اند

تا نگردد رازهایِ غَیْبْ فاش

تا نگردد مُنْهَدِم عیش و مَعاش

تا نَدَرَّد پَردۀ غَفْلَت تمام

تا نَمانَد دیگِ مِحْنَت نیمْ‌خام

سکوت مولانا و دیگران و اجتناب آنان از سخن گفتن دنباله همان تدبیری است که در کتب آسمانی و تعلیمات انبیاء و اولیا و حکما و عرفای عظام برای تربیت و هدایت و تبشیر و انذار جامعه بشری به کار رفته است؛ بدین قرار که بر حسب حدیث شریف نبوی “انا معاشر الأنبياء تكلم الناس على قدر عقولهم برای فهماندن معانی کلی روحانی به تمثيلات محسوس جزئی جسمانی متوسل شده، و حقایق عالي وسيع الهی را به صور و اشکال کوچک مادی حسی تنزل داده اند تا در عرصه تنگ افهام و اذهان محدود بگنجد؛ و لقمه آسمانی را چندان کوچک نموده اند که معده روحانی هر کسی از عهده هضم آن بر آید.

لیکْ لُقمه‌یْ بازْ آنِ صَعْوه نیست
چاره اکنون آب و روغن کردنیست

پَست می‌گویم به اندازه‌یْ عُقول
عَیْب نَبْوَد، این بُوَد کارِ رَسول

چون که با کودک سَر و کارم فُتاد
هم زبانِ کودکان باید گُشاد

کمتر کتاب و اثری در عرفان می توان یافت که به موضوع راز و رازداری پرداخته باشد. ما در این تحقیق بر سبيل استشهاد به چند مورد از آن اشاره می کنیم. در رسالة في السير و السلوك بحر العلوم آمده است

برای او از جمله شروط سلوک، کتمان سر است و این از واجب ترین شرطها به شمار می رود. همه بزرگان عرفا و مشایخ طریقت سفارش اکید کرده اند که اذکار و اوراد و حالات و واردات قلبی را باید از اغیار پوشیده داشت. چنان که مولی الموحدین علی (ع) نیز بدین نکته اشاراتی داشته؛ از آن جمله فرموده است:

و اندمجت على مكنون علم لو بحت به أضطربتم اضطراب الارشية في الطوى البعيدة

یعنی بل دانشی ژرف و پوشیده دارم که اگر آن چه را می دانم برای شما آشکار کنم هر آینه شما دچار اضطراب و پریشانی می شوید. مانند لرزیدن ریسمان در ژرفای چاهی عمیق نهج البلاغه، خطبه پنجم.

برای همین است که مولانا فرمود:
هر کِه را اَسْرارِ کار آموختند
مُهر کردند و دَهانَش دوختند

ممکن است در مسیر سلو ک احوال خاصی، اعتقاداتی و یا واردی غیبی بر دل سالک ساطع گردد و یا حالات معنوی والایی به او دست بدهد و یا ممکن است معارفی حقانی و اعتقاداتی نورانی حاصل کند که افشای آن، هم موجب زوال آن حالات شود و هم اذهان ناپخته، نتوانند آنها را تحلیل و تحمل کنند، و در نتیجه به پریشانی و آشوب روحی دچار آیند و به فتنه انگیزی و ایذاء دست آلایند.

بنابراین کِتمان اَسرار از اهم واجبات در سلوک است و اگر کسی در رعایت این شرط مسامحه کند، قطعا نمی تواند سلوک را به پایان برساند. مضافا این که کتمان سِر به نوبه خود درس استقامت و پایداری روحی می دهد و آدمی را از صفت خودنمایی و خودبینی پاک می گرداند. در همین جهت در قرون گذشته صوفيان و مشایخ ناگزیر شدند که برای بیان مقاصد خود اصطلاحاتی خاص وضع کنند تا هر کسی بدان راه نیابد و از زبان پر رمز و راز آنان مطلع نشود.

مولوی در ترجمه حدیث معروف “المرء مخبوء تحت لسانه” تشبیهی تازه و بدیع دارد.

در این باره که سخن و زبان، رازهای نهفته را آشکار می کند.

آدمی مَخْفی‌ست در زیرِ زَبان
این زَبانْ پَرده‌ست بر دَرگاهِ جان

چون که بادی پَرده را دَرهَم کَشید
سِرِّ صَحْنِ خانه شُد بر ما پَدید

تنها حضرت مولانا نیست که از اسرار لدن یکی از صد را بیان می کند، بلکه در مأثورات صوفیه و در روایات ائمه معصومین و پیشوایان و اولیای خدا، اشارات فراوانی به اصرار بر پوشیده داشتن اسرار آمده است. اما در این نوشته تأکید بر آن است تا مواردی را از آثار مولانا ذکر نماییم که در حکم اصول و مبانی تعلیم و تربیت و شیوه آموزش و رهنمودهای عملی اوست.

بحث و نتایج

آن گاه که مولانا در هزارتوی جهان راز آگین خود به کند و کاو گوشه های ناکاویده مشغول است، کسی قادر به شناخت او و نقب زدن به دنیای درون او نیست. احاطه بی چون و چرا و شگرف او بر معارف بشری و تجربه فراوانی که از گذار بر مراحل مختلف سلوک اندوخته است او را همواره، با دیگران متفاوت نموده و بسیار محتاط و هوشیار به بار آورده است. چه آن گاه که به تشریح دریافت ها و کشفیات دیگران می پردازد و چه آن گاه که از شگفتی های باز نموده در برابر دیدگان حقیقت جوی خود سخن می گوید و نیز آن گاه که راز آشنایان وادی سلوک، دیده ها و تجربیات خود را برای او باز می گویند و او در باز گفت و گزارش مجدد آنها لب به سخن می گشاید، آنقدر هوشیار و خردمند هست که یک باره عنان اختیار از کف ندهد و نگوید آنچه را که نباید گفت. مولانا راز آشنا و رازدار است و در لحظاتی که سوار بر مرکب خیال در وادی سخن و باز گفت و باز نمود حقایق حرکت می کند، سایه وار تا انتهای دیوار آن جهان پنهان می خزد و از دیوار آن سرک می کشد و چشم انداز وسیع و شگفت انگیزی در برابر دیدگانش به نمایش در می آید و او محو تماشای جمال و جلال بی پایان آن می گردد و در این هنگام بخش هوشیار وجود او و آن مولانای دیگر که مولانای هوشمند، خردمند و بیدار است، بر آستانه می ایستد و با نگاهی آمرانه او را پایا بر جای میخکوب می کند و به سکوت وا می دارد. آن گاه که تشنگان زلال معرفت و حقیقت ندای هل من مزید می دهند، و مستسقیان ایستاده، بر شاطی نیل آب فراوان می طلبند، مولانا می داند و آگاه است که طاقت و تحمل اینان بسی کمتر و ناچیزتر از آن است که بتواند دوزخ سوزان اسرار را به خرمن توش و توان و درک و شناختشان در اندازد.

در سراسر مثنوی و غزلیات شمس، هر جا که سیلاب بنیان کن و ویرانگر اندیشه او در صدد برافکندن پرده از چهره عروس معنی و تندیس حقایق بر می آید آن بخش هوشیار و خردمند او پا پیش می گذارد و چراغ فروزان و شعله ور بیان و کلام او را خاموش می کند، تا در نتیجه آن تندیس مقدس حقایق همچنان در پس تتق غیب پنهان بماند و دیدگان آلوده تردامنان از تماشای آن محروم ماند، چرا که آن حقیقت آن قدر زیبا و لطیف است که بیم آن می رود حتی از نگاه آنان گل جمالش آزرده شود.

از زخم سر دو زلف عنبر بویت
آزرده شود همی گسل خودرویت

از انگشت نمای هر کسی در کویست

ترسم که نشان بماند اندر رویت[۱]

هر چند خود مثنوى و غزلیات شمس در حکم بخش افشا شده دنیای راز آگین مولانا است، اما هرکجا بیم از دست رفتن اختيار كلام او بوده، با سکوت شگرف و با خاموشی خود، پرده ای به ضخامت جهل گمراهان در برابر دیدگان شگفت زده آنان، فرو آويخته.

در این نوشته سعی بر آن داریم مواردی از این باز ایستادن مولانا از ادامه بحث و گفتگو و باز گفت حقایق عرفانی را بیاوریم، با تأکید بر این که طاقت مخاطبان را برای تحمل بار سنگین حقایق اسرار و اسرار حقایق بسی ناچیز و بی مقدار دیده و از بیان و افشای آن خودداری می ورزد و غالب داستان ها و غزلیات او پایان ابهام آلودی دارد و خواننده را در دنیای مه آلودی که از هر طرف به تردید و خوف و خشیت می انجامد، رها می سازد. چند نمونه زیر قابل ذکر است.

مُجْمَلَش گفتم، نکردم زان بَیان
وَرْنه هم اَفْهام سوزد، هم زبان

در نیابد حال پخته هیچ خام

پس سخن کوتاه باید والسلام

ای دریغا عرصه افهام خلق

سخت تنگ آمد ندارد خَلق حَلق

تا نگویی سِر سلطان را به کس

تا نریزی قند را پیش مگس

گوش آن کس نوشد اسرار جلال

کاو چو سوسن صد زبان افتاد و لال

گر نبودی خلق محجوب و کثیف

ور نبودی حلق‌ها تنگ و ضعیف

در مدیحت داد معنی دادمی

غیر این منطق لبی بگشادمی

و انتخاب تخلص “خاموش” بیانگر همین اصرار بر راز داری و حفظ اسرار است. مولانا، آن شگفت انگیزترین پدیده تبار انسانی، چه در آن لحظات شیدایی غزل گویی و چه در لحظات هوشیاری و صحو در تبیین اساس و شالوده تئوری عرفان خاص خود، همواره حرمت حریمی را که پاسداشت آن را از او خواسته اند، به شدت حفظ کرده و هرگز از آن تخطی و عدول ننموده است.

نخستین جلوه رازداری

 در حکایت “عاشق شدن پادشاه بر کنیزک، اولین جلوه این رازداری و پوشیده گویی را شاهدیم. آنجا که مصلحت در آن می رسند، سر بار را پوشیده گوید و در خلال حکایات

استن این عالم ای جان غفلت است

هوشیاری این جهان را آفت است

مؤید همین نظر است که در دیدگاه مولانا، پرده بر افتادن از چهره آفتاب حقیقت برای عوام، موجب به هم خوردن نظام هستی و نظم کائنات است. بنابراین برای این که از چنین آفت و پیامد ویرانگری در امان بمانیم، بهتر است که آن خورشید همچنان در پس پرده و حجاب بماند. البته عرفا و اولیاء خدا به حقیقت و تجلیات آن آشنایند. اگر نگرانی و هراسی وجود دارد برای طیف عوام و مردم عادی اجتماع است و مصلحت بر آن است که مردم همچنان در پشت پرده غفلت از تماشای حقایق محروم بمانند. البته این غفلت و بی خبری مطلق نیست چه، گاه گاهی رشحاتی از دریای عالم غیب و قطراتی از ابرهای معارف الهی بر این جهان تشنه می بارد. مولانا می گوید:

زان جهان اندک ترشح می رسد

تا نَغُرّد در جهان حرص و حسد

گر ترشح بیشتر گردد ز غيب

نی هنر ماند در این عالَم نه عيب

مولانا علی رغم اصرارش بر حفظ اسرار و تعهدش نسبت به آن، هیچ گاه شوق به افشای راز در او پنهان نمی ماند؛ به طوری که در حکایت شمشیر انداختن مولا علی (ع) در جنگ با خصم و به دنبال اسائه ادب پهلوان مغلوب عرب به ساحت مقدس مولا علی (ع) درصدد بر می آید تا گوشه هایی از دنیای شگفت انگیز رازها را باز نماید. هر چند این رازها ناگشوده باقی می ماند، اما مولانا شوق بی پایان خود را برای پرده برداشتن از چهره عروس رازها پنهان نمی دارد و از زبان پهلوان مغلوب عرب به گونه ای ملتمسانه و از سر درد می گوید:

گشت حیران آن مبارز زین عمل

وز نمودن عفو و رحمت بی محل

گفت بر من تيغ نیز افراشتی

از چه افکندی مرا بگذاشتی

آن چه دیدی بهتر از پیکار من

تا شدستی تو سست در اشکار من

آن چه دیدی که چنین خشمت نشست

تا چنان برقی نمود و باز جست

آن چه دیدی که مرا زان عکس دید

در دل و جان شعله ای آمد پدید

آن چه دیدی برتر از کون و مکان

که به از جان بود و بخشیدیم جان

مولانا می داند که مولای متقیان آن بی پروا ترین راز آشنای دیار رازها، خود به صراحت باری اعتراف کرده است که:

“لو كشف الغطاء ما ازددت يقيناه[۲] ” یعنی آگاه است از این که در پس پرده حجاب هر چه نهفته است در برابر دیدگان او پیداست و بی هیچ پرده ای به جلوه گری است. و چه بی پروا می فرماید: «لم أعبد ربا لم أره». هر چند ما از کیفیت رؤیت بی خبریم، اما حکایت از درک عمیق و شناخت شگفت انگیز آن حضرت دارد. مولانا از زبان پهلوان مغلوب عرب که نمادی از جهل و سرگردانی است ملتمسانه می طلبد، که

ای علی که جمله عقل و دیده ای

شمه‌ای واگو از آنچه دیده ای

تیغ حلمت جان ما را چاک کرد

آب علمت خاک ما را پاک کرد

بازگو دانم که این اسرار هوست

زانک بی شمشیر کشتن کار اوست

چشم تو ادراک غیب آموخته

چشم های حاضران بر دوخته

راز بگشا ای علی مرتضی

علوای پس از سوءالقضا حسن القضا

یا تو واگو آنچه عقلت يافتست

یا بگویم آنچه بر من تافتست

از تو بر من تافت پنهان چون کنی

بی زبان چون ماه پرتو می‌زنی

چون تو بابی آن مدینه علم را

چون شعاعی آفتاب حلم را

باز باش ای باب بر جویای باب

تا رسد از نو قشور انسدر لباب

باز باش ای باب رحمت تا ابد

بارگاه ماله کفوا احد

علی رغم اِصرار مولانا بر کتمان اسرار، وی همواره کسانی را که توانسته اند به جرگه پویندگان راه حق بپیوندند و در صددند تا با گذار از نقصان ها به دایره کمالات برسند و از اسرار آگاه شوند، می ستاید و از سر شوق می گوید:

ای خنک جغدی که در پرواز من

فهم کرد از نیکبختی راز من

در من آویزید تا بازان شويد
گرچه جغدانید شهبازان شويد

آنک باشد با چنان شاهی حبیب

هر کجا افتد چرا باشد غریب؟

خاک پایش شو برای این نشان

تاشوی تاج سر گردنکشان

پس جهان زاید جهان دیگری

این حشر را وانمايد محشری

تا قیامت گر بگویم بشمرم

من ز شرح این قیامت قاصرم

این سخن‌ها خود به معنی یاربی است

حرفها دام دم شیرین لبي است

چون کند تقصیر پس چون تن زند

چونک لبیکش به یارب می‌رسد

هست لبیکی که نتوانی شنید

ليک سر تا پای بتوانی چشید

در شگفتی های جهانی که حضرت مولانا از آن پرده یکسو می زند و اندکی از آن را نشان می دهد و تشنه کامان را عطش می افزاید و دم در می کشد، شرح عتاب حضرت حق به حضرت موسی (ع) از بهر آن شبان ساده دل دل آزرده است.

وحی آمد سوی موسی از خدا

بنده ما را ز ما کردی جدا

تو برای وصل کردن آمدی

یا برای فصل کردن آمدی

تا توانی پا منه اندر فراق

ابغض الاشياء عندی الطلاق

هر کسی را سیرتی بنهاده ام

هر کسی را اصطلاحی داده ام

در حق او مدح و در حق تو ذم

در حق او شهد و در حق تو سم

و به دنبال این عتاب ویرانگر می افزاید:

موسیا آداب دانان دیگرند

سوخته جان و روانان دیگرند

عاشقان را هر نفس سوزیدنیست

بر ده ویران خراج و عشر نیست

گر خطا گويد ورا خاطی مگو

ور بود پر خون شهیدان را مشو

خون شهیدان را ز آب اولی تر است

این خطا از صد صواب اولی تر است

در درون کعبه رسم قبله نیست

چه غم ار غواص را پاچیله نیست

تو ز سرمسستان قلاووزی مجو

جامه چاکان را چه فرمایی رفو

ملت عشق از همه دینها جداست

عاشفان را ملت و مذهب خداست

را گر مهر نبود باک نیست

عشق در دریای غم نمناک نیست

حضرت مولانا پس از باز گفت وحی الهی به حضرت موسی (ع) به همان بخش پوشیده و سر به مهر رازها باز می گردد و این که خداوند راز مگویی را به موسی می گوید که نه قابل بيان است و نه خلق را طاقت شنیدن آن است و بر زبان آوردنش نشانه ابلهی است و گفتنش عقل ها را بر کنده، قلم ها را در می شکند.

بعد از آن در سر موسی حق نهفت
رازهایی کان نمی آید به گفت

چند بیخود گشت و چند آمد به خود

چند پرید از ازل سوي ابد

بعد از این گر شرح گویم ابلهی ست

زانک شرح این ورای آگهی است

ور بگویم عقل ها را بر کند

ور نویسم بس قلمها بشکند

مولانا که همواره دردی جانکاه از مخاطبان کج فهم و ناخردمندش بر سینه سنگینی می کند، بارها آن درد را به فریادی حزن آلود باز گفته است و از این که مخاطبانش قادر نیستند از متن داستان و تمثیلات او به حقایق نهفته در آنها پی ببرند بسی در رنج است و در ماجرای سجده کردن عیسی (ع) در شکم مادر در پاسخگویی به ایراد و اشکالاتی که بر این قصه آورده اند، می گوید:

این کلیله و دمنه جمله افتریست

ورنه کی با زاغ لک لک را مریست

 ای برادر قصه چون پیمانه ایست

معنی اندر وی مثال دانه ایست

دانه معنی بگیرد مرد عقل

ننگرد پیمانه را گر گشت نقل

و سرانجام در پایان دفتر دوم در قصه “حيران شدن حاجیان در کرامات آن زاهد که در باد به تنهایش یافتند و با آن که محیط اطراف او خشک و تفته بود، اما آب وضو از دستش می چکید. پس از آن که زاهد در بادیه از نماز فراغت حاصل نمود، مولانا با زبان حاجيان می گوید:

چون ز استغراق باز آمد فقیر

زان جماعت زنده ای روشن ضمیر

مولانا حدیث معروف “المرء مخبوء تحت لسانه”، یعنی آدمی در زیر زبانش مخفی است را بیش از دیگران مبنای تفکر و آموزه های عرفانی خود قرار داده است؛ هر چند سهم او در گفتار و سخنوری و حرف گفتن بسی بیشتر از دیگران است، اما در خلال سخنان خود به گونه ای پرده از چهره عروس معنی یکسو می زند که تنها صاحبان بصیرت و دیده وران آگاه می توانند به دیدار او نایل آیند. پس برای وفادار ماندن به آن عهد دیرین و خودداری از افشای اسرار، بهتر است مهار زبان و لجام آن را نگه داشت تا مبادا باد بی احتیاطی و تساهل پرده را در هم کشد و سِر صحن خانه را بر دیگران پدیدار سازد. حضرت مولانا علی رغم عشقی که به انسان دارد و بر خلاف این اصل که او انسان را عزیز، راه یافته، و واصل به اصل حقیقت می خواهد، نمی تواند حضور نامحرمان را در صحن خانه آشنایی برتابد و می گوید:

آدمی مخفی است در زیر زبان

این زبان پرده است بر درگاه جان

 

چون که بادی پرده را در هم کشید

سِر صحن خانه شد برما پدید

نتیجه گیری

نتایج حاصل از بررسی مختصری که در مثنوی و پاره ای از غزلیات شمس به عمل آمد نشان می دهد آن گاه که مولانا از پوسته ظاهری حکایات و تمثیلات به ژرفای معانی حقایق الهی می رسد، آن بعد هوشمند و خردمند و صاحی وجودش خروش بر می آورد و تعهد او را به رازداری متذکر می گردد و از او می خواهد که زبان در کشد و خاموش گردد. البته این دعوت به خموشی و راز داری آن گاه صورت می پذیرد که مولانا گوشه هایی از دنیای راز آگین حقایق و معارف الهی را بر زبان آورده و بیم پرده بر افتادن از چهره تمامی آنچه باید پنهان بماند او را دچار تشویش می کند.

البته آن صراحت لهجه و روشنی که در مثنوی هست در غزلیات نیست. او در پایان غالب غزلیات با بهره گیری از تخلص “خاموش” و در سایه ایهام ناشی از آن، خوانندگان غزلیات خود را در دنیای مه آلوده اسرار آمیزی رها می کند و در آن حالت خواننده شعر او در یک حالت خواب و بیداری و سکر و صحری سرگردان می ماند. چیزی که به این ابهام کمک می کند ماهیت غزل است، زیرا غزل ماهيت شعری به ظاهر از هم گسیخته و به هم ناپیوسته است و اما اجزای مثنوی چون از سر هوشیاری و خردمندانه ساخته و پرداخته شده است، از انسجام و یکپارچگی و اتصال کامل برخوردار است و در حکم کتابی تعلیمی است که به مدد تمثیلات و حکایات کوتاه، خواننده را گام به گام و قدم به قدم به کانون تعالیم و اهداف عاليه عرفانی خود نزدیک می کند. اگرچه مثنوی و غزلیات او مالامال از هشدارها و تذکرهای مؤکد به پاسداری از حریم رازهاست، اما غزلیات و مثنوی، هر دو، از زاویه ای دیگر، بخش افشا شده دریافت های شگرف اوست.

منابع

بحر العلوم. (۱۳۶۰). منسوب به رساله سیر و سلوک. به تصحیح سید محمد حسین حسینی طهرانی. تهران: حکمت

زمانی، کریم. (۱۳۸۱). شرح جامع مثنوی معنوی. تهران: اطلاعات.

سروش، عبدالكريم. (۱۳۷۶). قصه ارباب معرفت. تهران: صراط.

شریف، سیدرضی. (۱۳۷۷). نهج البلاغه (سخنان و خطبه های حضرت علی (ع). ترجمه مصطفی زمانی. چاپ یازدهم. مؤسسه انتشارات نبوی.

فروزانفر، بدیع الزمان. (۱۳۶۴). احادیث مثنوی. تهران: امیر کبیر.

لاهوری، محمدرضا. (۱۳۷۷). مکاشفات رضوی. به تصحیح کوروش منصوری. تهران: روزنه.

مولوی، جلال الدین محمد. (۱۳۴۶). کلیات شمس. به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر. چاپ دوم. تهران: جاویدان علمی

۱۳۷۵.

مثنوی معنوی به تصحیح استعلامی. تهران: زوار.

همایی، جلال الدین. (۱۳۶۶). مولوی نامه (مولوی چه می گوید). چاپ ششم، تهران: هما

[۱]  سراینده رباعی معلوم نیست. همان گونه که سراینده بسیاری از رباعیات موجود در تفسیر کشف الاسرار مشخص نیست و شناسایی و تعیین هویت سرایندگان رباعیات آن تفسير ارزشمند، خود تحقيق مستقلی می تواند باشد.

[۲]  احادیث بسیار معروف از حضرت علی (ع) که بیانگر اوج معرفت و علم اليقينی است که آن حضرت بدان نائل شده بود.

7 پاسخ
  1. ندا
    ندا گفته:

    بسیار بسیار با مفهوم، هماهنگ و شیوا و رسا. خیلی ممنونم بی نهایت استفاده کردم.

    پاسخ
  2. محمدضیا سعادت
    محمدضیا سعادت گفته:

    خیلی خیلی ممنون من سه سال است روی قانون جذب و قانون حاکم در جهان هستی مطالعه دارم راستش در اول به همه جار می زدم میگفتم من میدانم خودم را باهوش جلوه میدادم
    ولی چند مدت به این سو فقط روی خودم کار میکنم این مطلب ام که فوق العاده عالی بود

    پاسخ
  3. امیر حسین دولت پناه
    امیر حسین دولت پناه گفته:

    علت یا دلیل سکوت رازآلود مولانا در اواخر عمر آن حضرت و ناتمام گذاشتن مثنوی چیست؟ آیا چیزی از حسام الدین یا عزیز دیگری دیده بود که خوش آیندش نبود؟ آیا از شدت اسراری که داشت، میترسید آنها را ناخواسته فاش نماید؟ و یا چه؟ متشکرم استاد

    پاسخ
  4. فروغ
    فروغ گفته:

    سلام
    خدا قوت
    بسیار متشکرم از مطالب آگاهی بخشی که به اشتراک
    گذاشتید. امروز تعهدی با خودم بستم که نسبت به اهدافم راز دار باشم.
    خداوند مرا به این مطالب زیبای سایت شما هدایت نمود
    الحمدالله

    پاسخ
  5. حقیقت
    حقیقت گفته:

    عالی بود،ایکاش مقالات شمس رو هم میتوانستم چنین رسا متوجه بشم
    انگار مرامخاطب قرار داد وفهمیدم که اسرارنباید فاش کرد

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *