فیه ما فیه مولانا - فصل ۵۳

فصل پنجاه و سوم پرسید معنی این بیت ای برادر تو همان اندیشه‌ای/ ماب…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۵۴

فصل پنجاه و چهارم فرمود که اوّل[1] که شعر می‌گفتیم داعیه‌ای…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۵۵

فصل پنجاه و پنجم گفت قاضی عزالدّین[1] سلام می‌رساند و همواره ثنای…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۵۶

فصل پنجاه و ششم فرمود که خاطرت خوش است و چون است؟[1] زیرا که …

فیه ما فیه مولانا - فصل ۵۷

فصل پنجاه و هفتم اکمل‌الدّین[1] گفت که مولانا را عاشقم و دیدارِ…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۵۸

فصل پنجاه و هشتم عارفی گفت که رفتم در گولخنی[1] تا دلم بگشاید…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۵۹

فصل پنجاه و نهم گفت که آن منجّم می‌گوید که غیرِ افلاک و این کرۀ خاکی که…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۰

فصل شصتم مَا فُضِّلَ اَبُوْبَکْرٍ بِکَثْرَةِ صَلاةٍ وَ صَوْمٍ …

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۱

فصل شصت و یکم تَواتُر[1] شنیدنِ گوش، فعل رؤیت می‌کند و حُکمِ رؤ…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۲

فصل شصت و دوم  بعضی گفته‌اند که محبّت موجبِ خدمت است و این چنین نیست…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۳

فصل شصت و سوم دوستان را در دل رنج‌ها باشد که آن به هیچ دارویی خوش…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۴

فصل شصت و چهارم هر علمی که آن به تحصیل و کسب در دنیا حاصل شود، آن ع…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۵

فصل شصت و پنجم اهلِ دوزخ در دوزخ خوش‌تر باشند که اندر دنیا، زیرا در دوز…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۶

فصل شصت و ششم سَراج‌الدّین[1] گفت که مسأله‌ای گفتم، اندرونِ…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۷

فصل شصت و هفتم خَلَقَ آدَمَ عَلی صُوْرَتِهِ[1] آدمیان همه مَظهَر می‌طلبند، بسیار ز…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۸

فصل شصت و هشتم سُئِلَ عِیْسی عَلَیْهِ السَّلام اَیُّ شَیْءٍ اَعْظَمُ…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۶۹

فصل شصت و نهم میانِ بنده و حق حجاب همین دو است و باقیِ حجب ا…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۷۰

فصل هفتادم این می‌گویند که در نَفسِ آدمی شرّی هست که در حیوانات و…

فیه ما فیه مولانا - فصل ۷۱

فصل هفتاد و یکم مقتضای کمال میلِ غیر است به وی و هماره میل به کما…

شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر - مقدمه

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‌ بَعْدَ الْحَمْدِ وَ الصَّلاة: نزدیک به چهل سال …

شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر - دفتر اول - بخش ۱ - سرآغاز

/
بشنو از نی چون حکایت می‌کند از جدایی‌ها شکایت می‌کند …

شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر - دفتر اوّل - بخش ۱۲ - آموختنِ وزیرْ مَکرْ پادشاه را

او وزیری داشت گبر و عشوه ده‌ کاو بر آب از مکر بر بستی گره‌…

شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر - دفتر اوّل - بخش ۱۳ - قصّۀ دیدنِ خلیفه لیلی را

گفت لیلی را خلیفه کان توی‌ کز تو مجنون شد پریشان و غو…

شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر - دفتر اوّل - بخش ۱۴ - بیان حسد وزیر

هرکسی کاو از حسد بینی کند خویشتن بی‌گوش و بی‌بینی کند …

شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر - دفتر اوّل - بخش ۱۶ - بیانِ دوازده سِبْط از نَصاری

قوم عیسی را بد اندر دار و گیر حاکمانشان ده امیر و دو امیر …

شرح مثنوی بدیع‌الزمان فروزانفر - دفتر اوّل - بخش ۱۹ - بیانِ خسارت وزیر درین مَکر

همچو شه نادان و غافل بد وزیر پنجه می‌زد با قدیم ناگزیر …