جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

853 نتیجه جستجو برای: #دکلمه_مثنوی

161

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۳ – آتش اُفتادن در شهر به اَیّامِ عُمَر رَضِیَ اللهُ عَنْهُ

  ۳۷۲۱ آتشی اُفتاد در عَهدِ عُمَر هَمچو چوبِ خُشک می‌خورْد او حَجَر ۳۷۲۲ دَر فُتاد اَنْدر بِنا و خانه‌ها تا زَد اَنْدر پَرِّ مُرغ و لانه‌ها ۳۷۲۳ نیمِ شهر از شُعْله‌ها آتش گرفت آب می‌تَرسید ازان و می‌شِگِفت ۳۷۲۴ مَشک‌هایِ آب و سِرکه می‌زَدَند بر سَرِ آتش کَسانِ هوشْمَند ۳۷۲۵ آتش از اِسْتیزه اَفْزون […]

162

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۴ – خَدو اَنداختنِ خَصم در رویِ اَمیرُالْمؤمنین عَلی کَرَّمَ الله وَجهَهُ و اَنداختنِ اَمیرُالْمؤمنین عَلی شَمشیر از دست

  ۳۷۳۵ از علی آموز اِخْلاصِ عَمَل شیرِ حَق را دان مُطَهَّر از دَغَل ۳۷۳۶ در غَزا بر پَهْلَوانی دست یافت زود شمشیری بَر آوَرْد و شِتافت ۳۷۳۷ او خَدو اَنْداخت در رویِ علی اِفْتِخارِ هر نَبیّ و هر وَلی ۳۷۳۸ آن خَدو زد بر رُخی که رویِ ماه سَجْده آرَد پیشِ او در سَجْده‌گاه […]

163

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۵ – سوآل کردنِ آن کافِر از علی کَرَّمَ اَللّهُ وَجْهَهُ که بر چون مَنی مُظَفَّر شُدی، شمشیر از دست چون اَنْداختی؟

  ۳۷۸۷ پَس بِگُفت آن نو مُسلمانِ وَلی از سَرِ مَستیّ و لَذَّت با علی ۳۷۸۸ که بِفَرما یا اَمیرَاَلْمؤمنین تا بِجُنبَد جانْ به تَنْ در، چون جَنین ۳۷۸۹ هفت اَخْتَر هر جَنین را مُدَّتی می‌کُنند ای جان به نوبَت خِدمَتی ۳۷۹۰ چون که وَقت آید که جان گیرد جَنین آفتابَش آن زمان گردد مُعین […]

164

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۶ – جواب گفتنِ اَمیرُالْمؤمنین که سَبَبِ اَفکَندنِ شَمشیر از دست چه بوده است در آن حالت

  ۳۸۰۲ گفت من تیغ از پِیِ حَق می‌زَنَم بَندهٔ حَقَّم، نَه مأمورِ تَنَم ۳۸۰۳ شیرِ حَقَّم، نیستم شیرِ هَوا فِعّلِ من بَر دینِ من باشد گُوا ۳۸۰۴ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتُم در حِراب من چو تیغَم، وان زَنَنده آفتاب ۳۸۰۵ رَخْتِ خود را من زِ رِهْ بَرداشتم غیرِ حَق را من عَدَم اِنْگاشتم ۳۸۰۶ […]

165

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۷ – گفتنِ پیغامبر صَلَّی اَللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ به گوشِ رِکابْدارِ امیرُالْمؤمنین علی کَرَّمَ اَللّهُ وجْهَهُ کِه کُشتنِ علی بر دستِ تو خواهد بودنْ، خَبَرت کردم

  ۳۸۵۹ من چُنان مَردم که بر خونیِّ خویش نوشِ لُطْفِ من نَشُد در قَهْرْ نیش ۳۸۶۰ گفت پیغامبر به گوشِ چاکَرَم کو بُرَد روزی زِ گردنْ این سَرَم ۳۸۶۱ کرد آگَهْ آن رسول از وَحْیِ دوست که هَلاکَم عاقِبَت بر دستِ اوست ۳۸۶۲ او هَمی گوید بِکُش پیشین مرا تا نَیایَد از من این […]

166

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۸ – تَعجُّب کردنِ آدم عَلَیْهِ‌السَّلامْ از ضِلالَتِ اِبْلیسِ لَعین و عُجْب آوردن

  ۳۹۰۸ چَشمِ آدم بر بِلیسی کو شَقی‌ست از حِقارت وَزْ زِیافَت بِنْگَریست ۳۹۰۹ خویش‌بینی کرد و آمد خودگُزین خَنده زد بر کارِ اِبْلیسِ لَعین ۳۹۱۰ بانگ بَر زَد غَیرتِ حَق، کِی صَفی تو نمی‌دانی زِ اَسْرارِ خَفی ۳۹۱۱ پوستین را بازگونه گَر کُند کوه را از بیخ و از بُن بَرکَند ۳۹۱۲ پَردهٔ صد […]

167

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۹ – بازگشتن به حِکایَتِ علی کَرَّمَ اَللّهُ وَجْهَهُ و مُسامَحَت کردنِ او با خونیِ خویش

  ۳۹۳۸ باز رو سویِ علیّ و خونی‌اَش وان کَرَم با خونی و اَفْزونی‌اَش ۳۹۳۹ گفت خونی را هَمی‌بینَم به چَشم روز و شب، بر وِیْ ندارم هیچ خَشم ۳۹۴۰ زان که مَرگَم هَمچو من خوش آمده‌ست مرگِ من در بَعْثْ چَنگ اَنْدر زَده‌ست ۳۹۴۱ مَرگِ بی‌مرگی بُوَد ما را حَلال بَرگِ بی‌بَرگی بُوَد ما […]

168

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۷۰- افتادنِ رِکابْدارْ هر باری پیشِ امیرُالْمؤمنین علی کَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ که ای امیرُالْمؤمنین مرا بِکُش و ازین قَضا بِرَهان

  ۳۹۵۲ باز آمد کِی علی زودَم بِکُش تا نَبینَم آن دَم و وَقتِ تُرُش ۳۹۵۳ من حَلالَت می‌کُنم، خونم بِریز تا نَبینَد چَشم من آن رَسْتخیز ۳۹۵۴ گفتم اَرْ هر ذَرّه‌یی خونی شود خَنْجَر اَنْدر کَفَّ به قَصدِ تو رَوَد ۳۹۵۵ یک سَرِ مو از تو نَتْوانَد بُرید چون قَلَم بر تو چُنان خَطّی […]

169

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۷۱ – بیانِ آن که فَتحْ طَلَبیدنِ مُصْطَفی صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ مکّه را و غیرِ مکّه را جِهَتِ دوستیِ مُلْکِ دنیا نبود، چون فرموده است الدُّنیا جِیْفَةٌ، بلکه به اَمْر بود

  ۳۹۶۲ جَهدِ پیغامبر به فَتحِ مکّه هم کِی بُوَد در حُبِّ دنیا مُتَّهَم؟ ۳۹۶۳ آن کِه او از مَخْزَنِ هفت آسْمان چَشم و دل بَر بَستْ روزِ اِمْتِحان ۳۹۶۴ از پِیِ نَظّارهٔ او حور و جان پُر شُده آفاقِ هر هفت آسْمان ۳۹۶۵ خویشتن آراسته از بَهرِ او خود وِرا پَروایِ غیرِ دوست کو؟ […]

170

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۷۲ – گفتنِ اَمیرُالْمؤمنین علی کَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ با قِرْنِ خود که چون خَدو انداختی در رویِ من، نَفْسِ مَن جُنْبید و اِخْلاصِ عَمَل نَمانْد، مانِعِ کُشتنِ تو آن شُد

  ۳۹۸۹ گفت اَمیرُالْمؤمنین با آن جوان که به هنگامِ نَبَرد ای پَهْلَوان ۳۹۹۰ چون خَدو اَنْداختی در رویِ من نَفْس جُنْبید و تَبَه شُد خویِ من ۳۹۹۱ نیمْ بَهرِ حَق شُد و نیمی هوا شِرکَت اَنْدر کارِ حَق نَبْوَد رَوا ۳۹۹۲ تو نِگاریده‌یْ کَفِ مولیْستی آنِ حَقّی، کردهٔ من نیستی ۳۹۹۳ نَقْشِ حَق را […]

171

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱ – سر آغاز

  ۱ ای ضیاءُ الْحَقْ حُسامُ الدّین بیار این سِوُم دَفتر که سُنَّت شُد سه بار ۲ بَرگُشا گنجینهٔ اَسْرار را در سِوُم دَفتر بِهِل اَعْذار را ۳ قُوَّتَت از قُوَّتِ حَق می‌زِهَد نَزْ عروقی کَزْ حَرارت می‌جَهَد ۴ این چراغِ شَمْسْ کو روشن بُوَد نَزْ فَتیل و پنبه و روغن بُوَد ۵ سَقْفِ گَردون […]

172

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲ – قِصّهٔ خورَندگانِ پیل بَچه از حرص و تَرکِ نصیحَتِ ناصِح

  ۶۹ آن شَنیدی تو که در هِنْدوستان دید دانایی گروهی دوستان ۷۰ گُرسَنه مانْده، شُده بی‌بَرگ و عور می‌رَسیدند از سَفَر، از راهِ دور ۷۱ مِهْرِ داناییش جوشید و بِگُفت خوش سَلامیشان و چون گُلْبُن شِکُفت ۷۲ گفت دانم کَزْ تَجَوُّع وَزْ خَلا جمع آمد رَنجتان زین کَربَلا ۷۳ لیکْ اَللّه اَللّه ای قَوْمِ […]

173

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۳ – بَقیّهٔ قِصّهٔ مُتِعَرّضانِ پیل‌بَچِگان

  ۱۰۵ هر دَهان را پیل بویی می‌کُند گِردِ مَعده‌یْ هر بَشَر بر می‌تَنَد ۱۰۶ تا کجا یابد کبابِ پورِ خویش تا نِمایَد اِنْتِقام و زورِ خویش ۱۰۷ گوشت‌هایِ بَندگانِ حَق خَوری غَیبَتِ ایشان کُنی، کیفر بَری ۱۰۸ هان که بویایِ دَهانْتان خالِق است کِی بَرَد جانْ غیرِ آن کو صادق است؟ ۱۰۹ وایِ آن […]

174

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۴ – بازگشتن به حِکایَت پیل

  ۱۳۸ گفت ناصِح بِشْنَوید این پَندِ من تا دل و جانْتان نگردد مُمْتَحَن ۱۳۹ با گیاه و بَرگ‌ها قانع شوید در شِکارِ پیل‌بَچْگان کَم رَوید ۱۴۰ من بُرون کردم زِ گَردنْ وامِ نُصْح جُز سعادت کِی بُوَد انجامِ نُصْح؟ ۱۴۱ من به تبلیغِ رِسالت آمدم تا رَهانَم مَر شما را از نَدَم ۱۴۲ هین […]

175

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۵ – بیان آن که خَطایِ مُحِّبان، بهتر است از صَوابِ بیگانگان بَرِ مَحبوب

  ۱۷۲ آن بِلالِ صِدقْ در بانگِ نماز حَیَّ را هَیَّ هَمی خوانْد از نیاز ۱۷۳ تا بِگُفتند ای پَیَمبَر راست نیست این خَطا، اکنون که آغازِ بِناست ۱۷۴ ای نَبیّ و ای رَسولِ کِردگار یک مُؤذِّن کو بُوَد اَفْصَح بیار ۱۷۵ عَیْب باشد اوَّلِ دین و صَلاح لَحنْ خواندن لَفْظِ حَیَّ عَلْ فَلاح ۱۷۶ […]

176

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۶ – اَمرِ حَقْ به موسی عَلَیْهِ السَّلام که مَرا به دَهانی خوان که بِدان دَهان گناه نکرده‌یی

  ۱۸۰ گفت ای موسی زِ من می‌جو پَناه با دهانی که نکردی تو گناه ۱۸۱ گفتْ موسی من نَدارم آن دَهان گفتْ ما را از دَهانِ غیر خوان ۱۸۲ از دَهانِ غیر کِی کردی گناه؟ از دَهانِ غیرْ بَرخوان کِی اله ۱۸۳ آن چُنان کُن که دَهان‌ها مَر تو را در شب و در […]

177

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۷ – بیانِ آن که اَلله گفتنِ نیازمند، عینِ لَبَّیک گفتنِ حَق است

  ۱۸۹ آن یکی اَللّه می‌گفتی شبی تا که شیرین می‌شُد از ذِکْرَش لبی ۱۹۰ گفت شَیطان آخِر ای بسیارگو این همه اَلله را لَبَّیک کو؟ ۱۹۱ می‌نَیایَد یک جواب از پیشِ تَخْت چند اَللّهْ می‌زنی با رویِ سخت؟ ۱۹۲ او شِکَسته‌دل شُد و بِنْهاد سَر دید در خواب او خَضِر را در خُضَر ۱۹۳ […]

178

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۸ – فَریفتنِ روستایی شهری را و به دعوت خواندنْ به لابِه و اِلْحاحِ بسیار

  ۲۳۶ ای برادر بود اَنْدر مامَضی شهری‌یی با روستایی آشنا ۲۳۷ روستایی چون سویِ شهر آمدی خَرْگَه انْدَر کویِ آن شهری زدی ۲۳۸ دو مَهْ و سه ماه مِهْمانَش بُدی بر دُکانِ او و بر خوانَش بُدی ۲۳۹ هر حَوایج را که بودَش آن زمان راست کردی مَردِ شهری رایِگان ۲۴۰ رو به شهری […]

179

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۹ – قِصّهٔ اَهْلِ سَبا و طاغی کردنِ نِعمَتْ ایشان را و در رسیدنِ شومیِ طُغیان و کُفران در ایشان و بیانِ فَضیلَتِ شُکر و وَفا

  ۲۸۲ تو نَخوانْدی قِصّهٔ اَهْلِ سَبا یا بِخوانْدیّ و ندیدی جُز صَدا ۲۸۳ از صَدا آن کوهْ خود آگاه نیست سویِ مَعنی هوشِ کُهْ را راه نیست ۲۸۴ او هَمی بانگی کُند بی‌گوش و هوش چون خَمُش کردی تو، او هم شُد خَموش ۲۸۵ دادْ حَق اهلِ سَبا را بَسْ فَراغ صد هزاران قَصر […]

180

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۰ – جمع آمدنِ اَهْلِ آفَت هر صَباحی بر دَرِ صومعهٔ عیسی عَلَیْهِ السَّلام جِهَتِ طَلَبِ شِفا به دُعایِ او

  ۲۹۸ صومعه‌یْ عیسی‌ست خوانِ اَهْلِ دِل هان و هان ای مُبْتَلا این دَر مَهِل ۲۹۹ جمع گشتَندی زِ هَر اَطْرافْ خَلْق از ضَریر و لَنْگ و شَلّ و اَهْلِ دَلْق ۳۰۰ بَر دَرِ آن صومعه‌یْ عیسی صَباح تا به دَم اوشان رَهانَد از جُناح ۳۰۱ او چو فارغ گشتی از اَوْرادِ خویش چاشْتگَهْ بیرون […]

181

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۱ – باقیِ قِصّهٔ اَهلِ سَبا

  ۳۶۴ آن سَبا زَاهْلِ صِبا بودند و خام کارَشان کُفرانِ نِعمَت با کِرام ۳۶۵ باشد آن کُفرانِ نِعمَت در مِثال که کُنی با مُحسنِ خود تو جِدال ۳۶۶ که نمی‌باید مَرا این نیکُوی من به رَنجَم زین، چه رَنجَم می‌شوی؟ ۳۶۷ لُطف کُن این نیکُوی را دور کُن من نخواهم چَشم، زودَم کور کُن […]

182

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۲ – بقیّهٔ داستانِ رفتنِ خواجه به دَعوتِ روستایی سویِ دِه

  ۴۱۲ شُد زِ حَد، هین بازگَرد ای یارِ گُرد روستایی خواجه را بین خانه بُرد ۴۱۳ قِصّهٔ اَهلِ سَبا یک گوشه نِهْ آن بگو کان خواجه چون آمد به دِهْ؟ ۴۱۴ روستایی در تَمَلُّق شیوه کرد تا که حَزْمِ خواجه را کالیوه کرد ۴۱۵ از پیامْ اَنْدَر پیامْ او خیره شُد تا زُلالِ حَزْمِ […]

183

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۳ – دَعوتِ بازْ بَطّان را از آبْ به صَحرا

  ۴۳۲ بازْ گوید بَطّ را  کَزْ آب خیز تا بِبینی دشت‌ها را قَندْریز ۴۳۳ بَطِّ عاقل گویَدَش ای بازْ دور آبْ ما را حِصْن و اَمن است و سُرور ۴۳۴ دیو چون باز آمد ای بَطّان شِتاب هین به بیرون کَم رَوید از حِصْنِ آب ۴۳۵ بازْ را گویید رو رو، بازگَرد از سَرِ […]

184

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۴ – قصّهٔ اَهْلِ ضَروان و حیلَت کردنِ ایشان تا بی‌زحمتِ درویشانْ باغ‌ها را قِطاف کنند

  ۴۷۴ قصّهٔ اَصحابِ ضَروان خوانده‌یی پس چرا در حیله‌جویی مانده‌یی؟ ۴۷۵ حیله می‌کردند گَزْدُم‌نیشِ چند که بُرَند از روزیِ درویشِ چند ۴۷۶ شب همه شب می‌سِگالیدَند مَکْر روی در رو کرده چندین عَمْرو و بَکْر ۴۷۷ خُفْیه می‌گفتند سِرها آن بَدان تا نَبایَد که خدا دَریابَد آن ۴۷۸ با گِل اَنْدایَنده اِسْگالید گِل دستْ […]

185

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۵ – روان شدن خواجه به سویِ دِه

  ۴۹۷ خواجه در کار آمد و تَجْهیز ساخت مُرغِ عَزمَش سوی دِهْ اِشْتاب تاخت ۴۹۸ اَهل و فرزندان سَفَر را ساختند رَخْت را بر گاوِ عَزْم انداختند ۴۹۹ شادمانان و شِتابان سویِ دِه که بَری خوردیم از دِهْ مُژده دِهْ ۵۰۰ مَقصدِ ما را چَراگاهِ خَوش است یارِ ما آن‌جا کَریم و دِلْکَش است […]

186

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۶ – رفتنِ خواجه و قومَش به سویِ دِه

  ۵۳۲ خواجه و بَچْگانْ جِهازی ساختند بر سُتوران جانِبِ دِه تاختند ۵۳۳ شادمانه سویِ صَحرا رانْدَند سافِروا کَی تَغْنَموا بر خواندند ۵۳۴ کَزْ سفرها ماهْ کیخسرو شود بی‌سفرها ماهْ کِی خسرو شود؟ ۵۳۵ از سَفَر بَیْدَق شود فَرزینِ راد وَزْ سَفَر یابید یوسُفْ صد مُراد ۵۳۶ روزْ روی از آفتابی سوختند شبْ زِ اَخْتَر […]

187

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۷ – نواختنِ مَجنون آن سگ را کی مُقیمِ کویِ لیلی بود

  ۵۶۷ هَمچو مَجنونْ کو سگی را می‌نَواخت بوسه‌اَش می‌داد و پیشش می‌گُداخت ۵۶۸ گِردِ او می‌گشت خاضِعْ در طَواف هم جُلابِ شِکَّرَش می‌داد صاف ۵۶۹ بوالفُضولی گفت ای مَجنونِ خام این چه شَیْد است این که می‌آری مُدام؟ ۵۷۰ پوزِ سگ دایم پَلیدی می‌خورد مَقْعَدِ خود را بلب می‌اُسْتُرد ۵۷۱ عَیْب‌های سگ بَسی او […]

188

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۸ – رَسیدنِ خواجه و قَوْمَش به دِه و نادیده و ناشناخته آوردنِ روستایی ایشان را

  ۵۹۸ بَعدِ ماهی چون رَسیدند آن‌طَرَف بی‌نَوا ایشان سُتوران بی‌عَلَف ۵۹۹ روستایی بین که از بَدنیَّتی می‌کُند بَعْدَ اللَّتیّا وَالَّتی ۶۰۰ رویْ پنهان می‌کُند زیشان به روز تا سویِ باغَش بِنَگْشایَند پوز ۶۰۱ آن‌چُنان رو که همه زَرْق و شَر است از مُسلمانان نَهانْ اولیٰ‌تَر است ۶۰۲ روی‌ها باشد که دیوانْ چون مگس بر […]

189

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۱۹ – افتادنِ شَغال در خُمّ رنگ و رنگین شدن و دعویِ طاوسی کردن میانِ شَغالان

  ۷۲۱ آن شَغالی رفت اَنْدَر خُمِّ رنگ اَنْدَر آن خُم کرد یک ساعت دِرَنگ ۷۲۲ پس بَرآمَد پوستَش رَنگین شده که مَنَم طاووسِ عِلّیّین شده ۷۲۳ پَشمِ رَنگین رونقِ خوش یافته آفتاب آن رنگ‌ها بَرتافته ۷۲۴ دید خود را سبز و سُرخ و فور و زَرد خویشتن را بر شَغالان عَرضه کرد ۷۲۵ جمله […]

190

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۰ – چَرب کردنِ مَردِ لافی لب و سَبْلَتِ خود را هر بامداد به پوست دُنْبه و بیرون آمدن میانِ حَریفانْ که من چُنین خورده‌ام و چُنان

  ۷۳۲ پوستِ دُنْبه یافت شخصی مُسْتَهان هر صَباحی چَرب کردی سَبْلَتان ۷۳۳ در میانِ مُنْعِمانْ رفتی که من لوتِ چَربی خورده‌ام در اَنْجُمَن ۷۳۴ دست بر سَبْلَت نَهادی در نَوید رَمْز یعنی سویِ سَبْلَت بِنْگَرید ۷۳۵ کین گواهِ صِدْقِ گُفتارِ منست وین نِشانِ چَرب و شیرین خوردن است ۷۳۶ اِشْکَمَش گفتی جوابِ بی‌طَنین که […]

191

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۱ – ایمِن بودنِ بَلعَمِ باعور که اِمتِحان‌ها کرد حَضرت او را و از آن‌ها روی سپید آمده بود

  ۷۴۷ بَلْعَمِ باعور و اِبْلیسِ لَعین زِامْتِحانِ آخرین گشته مَهین ۷۴۸ او به دَعوی مَیْلِ دولت می‌کُند مَعْده‌اَش نفرینِ سَبْلَت می‌کُند ۷۴۹ کان چه پنهان می‌کُند پیداش کُن سوختْ ما را ای خدا رُسواش کُن ۷۵۰ جُمله اَجْزایِ تَنَش خَصْمِ وِیْ اَند کَزْ بَهاری لافَد ایشان در دِیْ اَند ۷۵۱ لافْ وا دادِ کَرَم‌ها […]

192

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۲ – دَعویِ طاوسی کردنِ آن شَغال که در خُمِ صَبّاغ اُفْتاده بود

  ۷۶۶ وان شَغالِ رنگْ‌رنگ آمد نَهُفت بر بُناگوشِ مَلامَت‌گَر بِگُفت ۷۶۷ بِنْگَر آخِر در من و در رنگِ من یک صَنَم چون من ندارد خود شَمَن ۷۶۸ چون گُلِسْتان گشته‌ام صد رنگ و خَوش مَر مرا سَجْده کُن از من سَر مَکَش ۷۶۹ کَرّ و فَرّ و آب و تاب و رَنگ بین فَخْرِ […]

193

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۳ – تَشبیهِ فرعون و دَعویِ اُلوهیَّتِ او بِدان شَغال که دَعویِ طاووسی می‌کرد

  ۷۷۸ هَمچو فرعونی مُرَصَّع کرده ریش بَرتَر از عیسی پَریده از خَریش ۷۷۹ او هم از نَسلِ شَغالِ ماده زاد در خُمِ مالیّ و جاهی دَر فُتاد ۷۸۰ هر کِه دید آن مال و جاهَش سَجْده کرد سَجْدهٔ اَفْسوسیان را او بِخَورْد ۷۸۱ گشت مَستَک آن گدایِ ژَنده‌دَلْق از سُجود و از تَحَیُّرهایِ خَلْق […]

194

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۴ – تفسیرِ وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْل

  ۷۹۰ گفت یزدان مَر نَبی را در مَساق یک نشانی سَهْل‌تَر زَاهْلِ نِفاق ۷۹۱ گَر مُنافق زَفْت باشد نَغْز و هَوْل وا شِناسی مَر وِرا در لَحْن و قَوْل ۷۹۲ چون سُفالین کوزه‌ها را می‌خَری اِمْتِحانی می‌کُنی ای مُشتری ۷۹۳ می‌زنی دستی بر آن کوزه چرا؟ تا شِناسی از طَنین اِشْکَسته را ۷۹۴ بانگِ […]

195

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۵ – قِصّهٔ هاروت و ماروت و دلیریِ ایشان بر اِمْتِحاناتِ حَق تَعالیٰ

  ۷۹۷ پیش ازین زان گفته بودیم اندکی خود چه گوییم؟ از هزارانَش یکی ۷۹۸ خواستم گفتن در آن تَحقیق‌ها تاکُنون وامانْد از تَعْویق‌ها ۷۹۹ حَملهٔ دیگر زِ بسیارش قَلیل گفته آید شَرحِ یک عُضوی زِ پیل ۸۰۰ گوش کُن هاروت را ماروت را ای غُلام و چاکَرانْ ما روت را ۸۰۱ مَست بودند از […]

196

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۶ – قِصّهٔ خواب دیدنِ فرعونْ آمدنِ موسیٰ را عَلَیْهِ السَّلام و تَدارکْ اندیشیدن

  ۸۴۰ جَهْدِ فرعونی چو بی‌توفیق بود هرچه او می‌دوخت آن تَفْتیق بود ۸۴۱ از مُنَجِّم بود در حُکْمَش هزار وَزْ مُعَبِّر نیز و ساحِر بی‌شُمار ۸۴۲ مَقْدَمِ موسیٰ نِمودَندَش به خواب که کُند فرعون و مُلْکَش را خَراب ۸۴۳ با مُعَبِّر گفت و با اَهْلِ نُجوم چون بُوَد دَفْعِ خیال و خوابِ شُوم؟ ۸۴۴ […]

197

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۷ – به میدان خواندنِ بنی اسرائیل برای حیلهٔ ولادتِ موسیٰ عَلَیْهِ السَّلام

  ۸۵۵ ای اسیران سویِ میدان گَهْ رَوید کَزْ شَهانْشَه دیدن و جود است امید ۸۵۶ چون شَنیدند مُژده اسرائیلیان تشنگان بودند و بَسْ مُشتاقِ آن ۸۵۷ حیله را خوردند و آن سو تاختند خویشتن را بَهرِ جِلْوه ساختند #دکلمه_مثنوی http://shamsrumi.com/wp-content/uploads/2021/04/masnavi-3-27.mp3

198

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۸ – حِکایَت

  ۸۵۸ همچُنان کین‌جا مُغولِ حیله‌دان گفت می‌جویَم کسی از مصریان ۸۵۹ مصریان را جمع آرید این‌طَرَف تا دَرآیَد آن‌که می‌باید به کَف ۸۶۰ هرکه می‌آمد بِگُفتا نیست این هین دَرآ خواجه در آن گوشه نِشین ۸۶۱ تا بدین شیوه همه جمع آمدند گَردنِ ایشان بِدین حیلَت زدند ۸۶۲ شومیِ آنکه سویِ بانگِ نماز داعیُ […]

199

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۲۹ – بازگشتنِ فرعون از میدان به شهر شاد به تَفْریقِ بنی اسرائیل از زنانشان در شبِ حَمْل

  ۸۷۲ شَهْ شَبانگَهْ باز آمد شادمان کاِمْشَبان حَمل است و دورَند از زنان ۸۷۳ خازِنَش عِمْران هم اَنْدَر خِدمَتَش هم به شهر آمد قَرینِ صُحبَتَش ۸۷۴ گفت ای عِمْران بَرین دَر خُسپ تو هین مَرو سویِ زن و صُحبَت مَجو ۸۷۵ گفت خُسپَم هم بَرین دَرگاهِ تو هیچ نَنْدیشَم به جُز دِلْخواهِ تو ۸۷۶ […]

200

مثنوی مولانا – دفتر سوّم – بخش ۳۰ – جمع آمدنِ عِمْران به مادرِ موسیٰ و حامله شُدنِ مادرِ موسیٰ عَلَیْهِ‌السَّلام

  ۸۷۸ شب بِرَفت و او بر آن دَرگاه خُفت نیم‌ْشب آمد پِیِ دیدنْش جُفت ۸۷۹ زن بَرو افتاد و بوسید آن لَبَش بَر جَهانیدَش زِ خواب اَنْدَر شَبَش ۸۸۰ گشت بیدار او و زن را دید خَوش بوسه باران کرده از لب بر لَبَش ۸۸۱ گفت عِمْران این زمان چون آمدی؟ گفت از شوق […]