جستجوی جدید

اگر از نتایج زیر راضی نیستید، جستجوی دیگری انجام دهید.

853 نتیجه جستجو برای: #دکلمه_مثنوی

121

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۳ – حَقیر و بی‌خَصْم دیدنِ دیده‌هایِ حِسْ صالِح و ناقۀ صالِح عَلَیْهِ‌السَّلام را، چون خواهد که حَق لشکری را هَلاک کُند در نَظَرِ ایشان حَقیر نِمایَد خَصْمان را و اندک، اگرچه غالِب باشد آن خَصْم وَ یُقَلِّلُکُمْ فی اَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللّهُ اَمْرًا کانَ مَفْعولاً

  ۲۵۲۰ ناقۀ صالِح به صورتْ بُد شُتُر پِیْ بُریدَندَش زِ جَهْل، آن قومِ مُر ۲۵۲۱ از برایِ آبْ چون خَصمَش شُدند نانْ کور و آب کورْ ایشان بُدَند ۲۵۲۲ ناقَةُ اللَّهْ آب خورْد از جوی و میغ آبِ حَق را داشتند از حَقْ دَریغ ۲۵۲۳ ناقۀ صالِح چو جسمِ صالِحان شُد کَمینی در هَلاکِ […]

122

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۴ – در معنی آن که مَرَجَ الْبَحْرِیْنِ یَلْتَقیانِ بَیْنَهُما بَرزَخٌ لایَبْغیانِ

  ۲۵۸۲ اَهلِ نار و خُلْد را بین هم‌دُکان در میانْشان بَرْزَخٌ لایَبْغیان ۲۵۸۳ اَهلِ نار و اَهلِ نورْ آمیخته در میانْشان کوهِ قافْ اَنْگیخته ۲۵۸۴ هَمچو در کانْ خاک و زَر کرد اِخْتِلاط در میانْشان صد بیابان و رِباط ۲۵۸۵ هم‌چُنان که عِقْد در دُرّ و شَبَه مُخْتلِط چون میهمانِ یک ‌شَبه ۲۵۸۶ بَحْر […]

123

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۵ – در مَعنیِ آن که آنچه وَلی کُند، مُرید را نَشایَد گُستاخی کردن و همانْ فِعْل کردن، که حَلْوا طَبیب را زیان ندارد، امّا بیماران را زیان دارد و سَرما و برفْ انگور را زیان ندارد، امّا غوره را زیان دارد که در راه است، که لِیَغْفِرَلَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ

  ۲۶۱۵ گَر وَلی زَهری خورَد، نوشی شود وَرْ خورَد طالِب، سِیَه‌هوشی شود ۲۶۱۶ رَبّ هَبْ لی از سُلَیمان آمده‌ست که مَدِه غیرِ مرا این مُلْکْ دست ۲۶۱۷ تو مَکُن با غیرِ من این لُطْف و جود این حَسَد را مانَد، امّا آن نبود ۲۶۱۸ نکتۀ لا یَنْبَغی می‌خوان به جان سِرّ مِن بَعْدی زِ […]

124

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۶ – مَخْلَصِ ماجَرای عَرَب و جُفتِ او

  ۲۶۲۸ ماجَرایِ مَرد و زن را مَخْلَصی باز می‌جویَد دَرونِ مُخْلَصی ۲۶۲۹ ماجَرایِ مَرد و زن اُفتاد نَقل آن مِثالِ نَفْسِ خود می‌دان و عقل ۲۶۳۰ این زن و مَردی که نَفْس است و خِرَد نیک بایَسته‌ست بَهرِ نیک و بَد ۲۶۳۱ وین دو بایَسته دَرین خاکی‌سَرا روز و شب در جنگ و اَنْدر […]

125

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۷ – دلْ نَهادنِ عَرَب بر اِلْتِماسِ دِلْبَر خویش و سوگند خوردن که دَرین تَسلیمْ مرا حیلَتی و اِمْتِحانی نیست

  ۲۶۵۵ مَرد گفت اکنون گذشتم از خِلاف حُکْم داری، تیغ بَرکَش از غِلاف ۲۶۵۶ هرچه گویی، من ترا فرمان بَرَم در بَد و نیک آمدِ آن نَنْگرم ۲۶۵۷ در وجودِ تو شَوَم من مُنْعَدِم چون مُحِبَّم، حُبُّ یُعْمی وَ یُصِم ۲۶۵۸ گفت زن آهنگِ بِرَّم می‌کُنی؟ یا به حیلَت کَشْفِ سِرَّم می‌کُنی؟ ۲۶۵۹ گفت […]

126

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۸ – تَعیین کردنِ زنْ طَریقِ طَلَبِ روزیِ کَدْخدایِ خود را و قَبول کردنِ او

  ۲۶۹۶ گفت زن یک آفتابی تافته‌ست عالَمی زو روشنایی یافته‌ست ۲۶۹۷ نایِبِ رَحْمانْ خلیفه‌یْ کِردگار شهرِ بغداد است از وِیْ چون بَهار ۲۶۹۸ گَر بِپِیوَندی بِدان شَهْ، شَهْ شَوی سویِ هر اِدْبیر تا کِی می‌رَوی؟ ۲۶۹۹ هم‌نِشینیْ مُقْبِلان چون کیمیاست چون نَظَرْشان کیمیایی خود کجاست؟ ۲۷۰۰ چَشمِ اَحمَد بر اَبوبَکری زده او زِ یک […]

127

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۹ – هَدیه بُردنِ عَرب سَبویِ آبِ باران از میانِ بادیه سویِ بغداد به امیرُالمؤمِنین بَر پِنْداشت آن که آن‌جا هم قَحْطِ آب است

  ۲۷۱۵ گفت زن صِدقْ آن بُوَد کَزْ بودِ خویش پاکْ بَرخیزی تو از مَجْهودِ خویش ۲۷۱۶ آبِ باران است ما را در سَبو مُلْکَت و سَرمایه و اَسْبابِ تو ۲۷۱۷ این سَبویِ آب را بَردار و رو هَدیه ساز و پیشِ شاهَنْشاه شو ۲۷۱۸ گو که ما را غیرِ این اَسْباب نیست در مَفازه […]

128

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۰ – در نَمَد دوختنِ زَن عَرَب سَبوی آبِ باران را و مُهْر نَهادن بر وِیْ از غایَتِ اِعْتِقادِ عَرَب

  ۲۷۳۲ مَرد گفت آری، سَبو را سَر بِبَند هین که این هَدیه‌ست ما را سودمند ۲۷۳۳ در نَمَد دَر دوز تو این کوزه را تا گُشایَد شَهْ به هَدیه روزه را ۲۷۳۴ کین چُنین اَنْدر همه آفاق نیست جُز رَحیق و مایۀ اَذْواق نیست ۲۷۳۵ زان که ایشان زآب‌هایِ تَلْخ و شور دایما پُر […]

129

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۱ – در بَیانِ آن که چُنان که گدا عاشقِ کَرَم است و عاشِق کَریم، کَرَمِ کَریم هم عاشقِ گداست. اگر گدا را صَبر بیش بُوَد، کَریم بر دَرِ او آید و اگر کَریم را صَبر بیش بُوَد، گدا بر دَرِ او آید، اما صَبرِ گدا کَمالِ گداست و صَبرِ کَریمْ نُقْصانِ اوست

  ۲۷۵۶ بانگ می‌آمد که ای طالب بیا جودْ مُحْتاجِ گدایانْ چون گدا ۲۷۵۷ جودْ می‌جویَد گدایان و ضِعاف هَمچو خوبان کآیِنه جویَند صاف ۲۷۵۸ رویِ خوبانْ زآیِنه زیبا شود رویِ اِحْسانْ از گدا پیدا شود ۲۷۵۹ پس از این فرمود حَق در وَالضُّحی بانگ کَم زَن ای مُحَمَّد بر گدا ۲۷۶۰ چون گدا آیینۀ […]

130

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۲ – فَرقْ میانِ آن کِه دَرویش است به خدا و تشنۀ خدا و میانِ آن کِه دَرویش است از خدا و تشنۀ غیر است

    ۲۷۶۴ نَقْشِ درویش است او، نه اَهلِ نان نَقْشِ سگ را تو مَیَنداز اُستخوان ۲۷۶۵ فَقرِ لُقمه دارد او، نه فَقرِ حَق پیشِ نَقْشِ مُرده‌‌یی کَم نِهْ طَبَق ۲۷۶۶ ماهیِ خاکی بُوَد، دَرویشِ نان شَکلْ ماهی، لیک از دریا رَمان ۲۷۶۷ مُرغِ خانه‌ست او، نَه سیمُرغِ هوا لوت نوشَد او، نَنوشَد از خدا […]

131

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۳ – پیش آمدنِ نَقیبان و دَربانانِ خَلیفه از بَهرِ اِکْرامِ اَعْرابی و پَذیرفتنْ هَدیهٔ او را

  ۲۷۸۶ آن عَرابی از بیابانِ بَعید بر دَرِ دارُالْخِلافه چون رَسید ۲۷۸۷ پس نَقیبانْ پیشِ اَعْرابی شُدند بَسْ گُلابِ لُطْف بر جَیْبَشْ زدند ۲۷۸۸ حاجَتِ او فَهمَ‌شان شُد بی‌مَقال کارِ ایشان بُد عَطا پیش از سوآل ۲۷۸۹ پس بِدو گفتند یا وَجْهَ الْعَرَب از کجایی؟ چونی از راه و تَعَب؟ ۲۷۹۰ گفت وَجْهَم، گَر […]

132

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۴ – در بیانِ آن که عاشقِ دنیا بر مِثالِ عاشقِ دیواری‌ست که بَر و تابِ آفتاب زَنَد و جَهْد و جِهاد نکرد تا فَهْم کُند که آن تاب و رونَق از دیوار نیست از قُرصِ آفتاب است در آسْمانِ چهارم، لاجَرَم کُلّی دلْ بر دیوار نَهاد، چون پَرتوِ آفتاب به آفتاب پیوست، او مَحْروم مانْد اَبَدا وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ

  ۲۸۱۴ عاشقانِ کُلّ، نه عُشّاقِ جُزو مانْد از کُلّ، آن کِه شُد مُشتاقِ جُزو ۲۸۱۵ چون که جُزوی عاشقِ جُزوی شود زود مَعْشوقش به کُلِّ خود رَوَد ۲۸۱۶ ریشِ گاو و بَندهٔ غیر آمد او غَرقه شُد، کَفْ در ضَعیفی دَر زَد او ۲۸۱۷ نیست حاکِم تا کُند تیمارِ او کار خواجه‌یْ خود کُند […]

133

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۵- مَثَلِ عَرَب اِذا زَنَیْتَ فَازْنِ بِالحُرَّةِ وَ اِذا سَرَقْتَ فَاسْرِقِ الدُّرَّةَ

  ۲۸۱۸ فَازْنِ بِالْحُرَّه پِیِ این شُد مَثَل فَاسْرِقِ الدُّرَّة بِدین شُد مُنْتَقَل ۲۸۱۹ بَنده سویِ خواجه شُد، او مانْد زار بویِ گُل شُد سویِ گُل، او مانْد خار ۲۸۲۰ او بِمانْده دور از مَطْلوبِ خویش سَعیْ ضایِع، رنجْ باطِل، پایْ ریش ۲۸۲۱ هَمچو صَیّادی که گیرد سایه‌یی سایه کِی گردد وِرا سَرمایه‌یی؟ ۲۸۲۲ سایهٔ […]

134

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۶- سِپُردنِ عَرَب هَدیه را، یعنی سَبو را، به غُلامانِ خلیفه

  ۲۸۲۸ آن سَبویِ آب را در پیش داشت تُخمِ خِدمَت را در آن حَضرتْ بِکاشت ۲۸۲۹ گفت این هَدیه بِدان سُلطان بَرید سایِلِ شَهْ را زِ حاجَت واخَرید ۲۸۳۰ آبِ شیرین و سَبویِ سَبز و نو زآبِ بارانی که جمع آمد به گَو ۲۸۳۱ خنده می‌آمد نَقیبان را از آن لیکْ پَذْرُفتند آن را […]

135

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۷ – حِکایَتِ ماجَرایِ نَحوی و کَشتیبان

  ۲۸۴۸ آن یکی نَحوی به کَشتی دَر نِشَست رو به کَشتیبان نَهاد آن خودپَرَست ۲۸۴۹ گفت هیچ از نَحْو خوانْدی؟ گفت لا گفت نیمِ عُمرِ تو شُد در فَنا ۲۸۵۰ دلْ‌شِکَسته گشت کَشتیبان زِ تاب لیک آن دَم کرد خامُش از جواب ۲۸۵۱ بادْ کَشتی را به گردابی فَکَند گفت کَشتیبان بِدان نَحْوی بُلند […]

136

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۸ – قَبول کردنِ خلیفه هَدیه را و عَطا فرمودن با کَمالِ بی‌نیازی از آن هدیه و از آن سَبو

  ۲۸۶۶ چون خلیفه دید و اَحْوالَش شَنید آن سَبو را پُر زِ زَر کرد و مَزید ۲۸۶۷ آن عَرَب را کرد از فاقه خَلاص داد بَخشش‌ها و خِلْعَت‌هایِ خاص ۲۸۶۸ کین سَبو پُر زَرْ به دستِ او دهید چون که واگردد، سویِ دَجله‌ش بَرید ۲۸۶۹ از رَهِ خُشک آمده‌ست و از سَفَر از رَهِ […]

137

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۹ – در صِفَتِ پیر و مُطاوَعَتِ وِیْ

  ۲۹۴۷ ای ضیاءُ الْحَقْ حُسامُ الدّین بِگیر یک دو کاغذ، بَر فَزا در وَصْفِ پیر ۲۹۴۸ گَرچه جسمِ نازُکَت را زور نیست لیکْ بی‌خورشیدْ ما را نور نیست ۲۹۴۹ گَرچه مِصْباح و زُجاجه گشته‌یی لیکْ سَرخَیْلِ دلی، سَررِشته‌یی ۲۹۵۰ چون سَرِ رِشته به دست و کامِ توست دُرِّهایِ عِقْدِ دلْ زِانْعامِ توست ۲۹۵۱ بَر […]

138

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۰ – وَصیَّت کردنِ رسولْ صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ، عَلی را کَرَّمَ اللّهُ وَجْهَهُ که چون هر کسی به نوعِ طاعَتی تَقَرُّب جویَد به حَق، تو تَقَرُّب جویْ به صُحبَتِ عاقل و بَندهٔ خاص، تا ازیشان همه پیش‌قَدَم‌تَر باشی

  ۲۹۷۲ گفت پیغامبر علی را کِی علی شیرِ حَقّی، پَهْلَوانِ پُردلی ۲۹۷۳ لیکْ بر شیری مَکُن هم اِعْتِماد اَنْدر آ در سایهٔ نَخْلِ امید ۲۹۷۴ اَنْدر آ در سایهٔ آن عاقِلی کِشْ نَدانَد بُرد از رَهْ ناقِلی ۲۹۷۵ ظِلِّ او اَنْدر زمین چون کوهِ قاف روحِ او سیمُرغِ بَسْ عالی‌طَواف ۲۹۷۶ گَر بگویم تا […]

139

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۱ – کَبودی زدنِ قزوینی بر شانه‌گاهْ صورتِ شیر و پَشیمان شُدنِ او به سَبَبِ زَخمِ سوزن

  ۲۹۹۴ این حِکایَت بِشْنو از صاحِبْ بَیان در طَریق و عادتِ قَزوینیان ۲۹۹۵ بر تَن و دست و کَتِف‌ها بی‌گَزَند از سَرِ سوزن کَبودی‌ها زَنَند ۲۹۹۶ سویِ دَلّاکی بِشُد قزوینی‌یی که کَبودم زَن، بِکُن شیرینی‌یی ۲۹۹۷ گفت چه صورت زَنَم ای پَهْلَوان گفت بَر زَن صورتِ شیرِ ژیان ۲۹۹۸ طالِعَم شیر است، نَقْشِ شیر […]

140

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۲ – رَفتن گُرگ و روباه در خِدمَتِ شیر به شکار

  ۳۰۲۶ شیر و گُرگ و روبَهی بَهرِ شکار رفته بودند از طَلَب در کوهْسار ۳۰۲۷ تا به پُشتِ هَمدِگَر بر صَیْدها سخت بَر بَندند بارِ قَیدها ۳۰۲۸ هر سه با هم اَنْدر آن صَحرایِ ژَرْف صَیْدها گیرند بسیار و شِگَرْف ۳۰۲۹ گَرچه زیشان شیرِ نَر را نَنگ بود لیک کرد اِکْرام و هَمراهی نِمود […]

141

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۳ – اِمْتِحان کردنِ شیرْ گرگ را و گفتن که پیش آی ای گُرگ بَخْش کُن صَیْدها را میانِ ما

  ۳۰۵۵ گفت شیر ای گُرگ این را بَخشْ کُن مَعْدِلَت را نو کُن ای گُرگِ کُهُن ۳۰۵۶ نایبِ من باش در قِسْمَت‌گَری تا پَدید آید که تو چه گوهری ۳۰۵۷ گفت ای شَهْ گاوِ وحشی بَخشِ توست آن بزرگ و تو بزرگ و زَفْت و چُست ۳۰۵۸ بُز مرا، که بُز میانه‌ست و وَسَط […]

142

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۴ – قِصّۀ آن کِه دَرِ یاری بِکوفت، از درون گفت کیست؟ آن گفت مَنَم، گفت چون تو تویی، دَر نمی‌گُشایَم، هیچ کَس را از یاران نمی‌شِناسَم که او من باشد، بُرو.

  ۳۰۶۹ آن یکی آمد دَرِ یاری بِزَد گفت یارش کیستی ای مُعْتَمَد؟ ۳۰۷۰ گفت من، گُفتَش بُرو هنگامْ نیست بر چُنین خوانی مُقامِ خامْ نیست ۳۰۷۱ خام را جُز آتشِ هَجْر و فِراق کی پِزَد؟ کی وا رَهانَد از نِفاق؟ ۳۰۷۲ رفت آن مِسْکین و سالی در سَفَر در فِراقِ دوست سوزید از شَرَر […]

143

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۵ – اَدب کردنِ شیرْ گُرگ را که در قِسْمَتْ بی‌اَدَبی کرده بود

  ۳۱۱۵ گُرگ را بَر کَنْد سَر آن سَرفَراز تا نَمانَد دوسَریّ و امتیاز ۳۱۱۶ فَانْتَقَمْنا مِنْهُم است ای گُرگِ پیر چون نبودی مُرده در پیشِ امیر ۳۱۱۷ بعد از آن، رو شیر با روباه کرد گفت این را بَخشْ کُن از بَهْرِ خَورْد ۳۱۱۸ سَجده کرد و گفت کین گاوِ سَمین چاشْت‌خورْدَت باشد ای […]

144

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۶ – تَهدید کَردن نوح عَلَیْه‌السَّلام مَر قوم را که با من مَپیچید، که من روپوشَم، با خدایْ می‌پیچید در میانِ این به حقیقت ای مَخْذولان

  ۳۱۳۷ گفت نوح ای سَرکَشان منْ من نی اَم من زِ جانْ مُردم، به جانان می‌زِیَم ۳۱۳۸ چون بِمُردم از حَواسِ بوالْبَشَر حَق مرا شُد سَمْع و اِدْراک و بَصَر ۳۱۳۹ چون که منْ من نیستم، این دَمْ زِ هوست پیشِ این دَمْ هرکِه دَم زد، کافِر اوست ۳۱۴۰ هست اَنْدر نَقْشِ این روباهْ […]

145

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۷ – نِشاندنِ پادشاه صوفیانِ عارف را پیشِ رویِ خویش تا چَشمَشان بِدیشانْ روشن شود

  ۳۱۶۳ پادشاهان را چُنان عادت بُوَد این شَنیده باشی اَرْ یادت بُوَد ۳۱۶۴ دَستِ چَپْشانْ پَهْلَوانان ایسْتَند زان که دلْ پَهْلویِ چپ باشد به بَند ۳۱۶۵ مُشْرِف و اَهلِ قَلَمْ بر دستِ راست زان که عِلْمِ خَطّ و ثَبْت آن دستْ راست ۳۱۶۶ صوفیان را پیشِ رو موضع دَهَند کایِنه‌یْ جان‌اَند و زآیینه بِهْ‌اَند […]

146

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۸ – آمدنِ مِهْمان پیشِ یوسُف عَلَیْهِ‌السَّلام و تَقاضا کردنِ یوسُف عَلَیْهِ‌السَّلام ازو تُحْفه و اَرْمَغان

  ۳۱۷۰ آمد از آفاقْ یارِ مِهْربان یوسُفِ صِدّیق را شُد میهمان ۳۱۷۱ کاشْنا بودند وَقتِ کودکی بر وِساده‌یْ آشنایی مُتَّکی ۳۱۷۲ یاد دادش جورِ اِخْوان و حَسَد گفت کان زنجیر بود و ما اَسَد ۳۱۷۳ عارْ نَبْوَد شیر را از سِلْسِله نیست ما را از قَضایِ حَقْ گِله ۳۱۷۴ شیر را بر گَردن اَرْ […]

147

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۴۹ – گُفتنِ مِهْمانِ یُوسف عَلَیْهِ‌السَّلام که آیِنه‌یی آوَرْدَمَت که تا هر باری که در وِیْ نِگَری، رویِ خوبِ خویش را بِینی، مرا یاد کُنی

  ۳۲۰۵ گفت یوسُف هین بیاوَر اَرْمَغان او زِ شَرمِ این تَقاضا زد فَغان ۳۲۰۶ گفت من چند اَرْمَغان جُستَم تو را اَرْمَغانی در نَظَر نامَد مرا ۳۲۰۷ حَبّه‌یی را جانِبِ کانْ چون بَرَم؟ قطره‌یی را سویِ عُمّانْ چون بَرَم؟ ۳۲۰۸ زیره را من سویِ کرمان آوَرَم گَر به پیشِ تو دل و جان آوَرَم […]

148

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۰ – مُرتَد شُدنِ کاتِبِ وَحیْ به سَبَبِ آن که پَرتو وَحی بَرو زد، آن آیَت را پیش از پیغامبر صَلّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ بِخوانْد، گفت پس من هم مَحلِّ وَحی‌اَم

  ۳۲۴۱ پیشْ از عُثمانْ یکی نَسّاخ بود کو به نَسْخِ وَحیْ جِدّی می‌نِمود ۳۲۴۲ چون نَبی از وَحی فَرمودی سَبَب او همان را وا نِبِشتی بر وَرَق ۳۲۴۳ پَرتوِ آن وَحیْ بر وِیْ تافْتی او دَرونِ خویشْ حِکمَت یافتی ۳۲۴۴ عینِ آن حِکمَت بِفَرمودی رَسول زین قَدَر گُمراه شُد آن بوالْفُضول ۳۲۴۵ کانچه می‌گوید […]

149

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۱ – دُعا کردنِ بَلْعَمِ باعور که موسی و قومَش را ازین شهر که حِصار داده‌اند، بی‌مُراد باز گردان، و مُستَجاب شُدنِ دُعایِ او

  ۳۳۱۱ بَلْعَمِ باعور را خَلْقِ جهان سُغْبه شُد، مانندِ عیسیِّ زمان ۳۳۱۲ سَجده ناوَرْدند کَس را دونِ او صِحَّتِ رَنْجور بود اَفْسونِ او ۳۳۱۳ پَنجه زد با موسی از کِبْر و کَمال آن‌چُنان شُد که شَنیدَسْتی تو حال ۳۳۱۴ صد هزار اِبْلیس و بَلْعَم در جهان هم‌چُنین بوده‌ست پیدا و نَهان ۳۳۱۵ این دو […]

150

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۲ – اِعْتِماد کردنِ هاروت و ماروت بر عِصْمَتِ خویش و آمیزیِ اَهلِ دنیا خواستن، و در فِتنه اُفتادن

  ۳۳۳۴ هَمچو هاروت و چو ماروتِ شَهیر از بَطَر خورْدند زَهرآلودْ تیر ۳۳۳۵ اِعْتِمادی بودَشان بر قُدْسِ خویش چیست بر شیرْ اِعْتِمادِ گاومیش؟ ۳۳۳۶ گَرچه او با شاخْ صد چاره کُند شاخْ شاخَشْ شیرِ نَر پاره کُند ۳۳۳۷ گَر شود پُر شاخْ هَمچون خارْپُشت شیر خواهد گاو را ناچار کُشت ۳۳۳۸ گَرچه صَرصَر بَسْ […]

151

مثنوی مولانا – دفتر اوِّل – بخش ۱۵۳ – باقیِ قِصّهٔ هاروت و ماروت و نَکال و عُقوبَتِ ایشان هم در دنیا به چاهِ بابِل

  ۳۳۵۸ چون گناه و فِسْقِ خَلْقانِ جهان می‌شُدی بر هر دو روشن آن زمان ۳۳۵۹ دستْ خاییدن گِرفتَنْدی زِ خشم لیکْ عَیْبِ خود ندیدَنْدی به چَشم ۳۳۶۰ خویش در آیینه دید آن زشتْ مَرد رو بِگَردانید از آن و خشم کرد ۳۳۶۱ خویش‌بین چون از کسی جُرمی بِدید آتشی در وِیْ زِ دوزخ شُد […]

152

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۴ – به عیادت رَفتنِ کَر بَرِ هَمسایهٔ رَنجورِ خویش

  ۳۳۷۴ آن کَری را گفت اَفْزون مایه‌یی که تو را رَنْجور شُد همسایه‌یی ۳۳۷۵ گفت با خود کَر که با گوشِ گِران من چه دَریابَم زِ گفتِ آن جوان؟ ۳۳۷۶ خاصه رَنْجور و ضَعیف آواز شُد لیک باید رَفت آن‌جا، نیست بُد ۳۳۷۷ چون بِبینَم کان لَبَش جُنْبان شود من قیاسی گیرم آن را […]

153

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۵ – اوَّل کسی که در مُقابلهٔ نَصْ قیاس آوَرد، اِبلیس بود

  ۳۴۱۰ اوَّل آن کَسْ کین قیاسَک‌ها نِمود پیشِ اَنْوارِ خدا، اِبْلیس بود ۳۴۱۱ گفت نار از خاکْ بی‌شک بهتر است من زِ نار و او زِ خاکِ اَکْدَر است ۳۴۱۲ پس قیاسِ فَرعْ بر اَصلَش کُنیم او زِ ظُلْمَت، ما زِ نورِ روشنیم ۳۴۱۳ گفت حَق نه، بلکه لا اَنْساب شُد زُهد و تَقوی […]

154

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۶ – در بَیانِ آن که حالِ خود و مَستیِّ خودْ پنهان باید داشت از جاهِلان

  ۳۴۴۰ بِشْنو اَلْفاظِ حَکیمِ پَرده‌‌یی سَر همان جا نِهْ که باده خَورده‌‌یی ۳۴۴۱ چون که از میخانه مَستی ضال شُد تَسْخَر و بازیچهٔ اَطْفال شُد ۳۴۴۲ می‌فُتَد او سو به سو بر هر رَهی در گِل و می‌خَندَدَش هر اَبْلَهی ۳۴۴۳ او چُنین و کودکان اَنْدر پِی‌اَش بی‌خَبَر از مَستی و ذوقِ مِیْ‌اَش ۳۴۴۴ […]

155

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۷ – قِصّهٔ مِری کردنِ رومیان و چینیان در عِلْمِ نقّاشی و صورَتگَری

  ۳۴۸۱ چینیان گفتند ما نَقّاش‌تَر رومیان گفتند ما را کَرّ و فَر ۳۴۸۲ گفت سُلطان اِمْتِحان خواهم دَرین کَزْ شماها کیست در دَعوی گُزین ۳۴۸۳ اَهْلِ چین و روم چون حاضر شُدند رومیان در عِلْمْ واقِفْ‌تَر بُدَند ۳۴۸۴ چینیان گفتند یک خانه به ما خاص بِسْپارید و یک آنِ شما ۳۴۸۵ بود دو خانه […]

156

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۸ – پُرسیدن پیغمبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ مَر زَیْد را امروز چونی؟ و چون بَرخاستی؟ و جواب گفتنِ او که اَصْبَحْتُ مُؤْمِنًا یا رَسول اللّه

  ۳۵۱۴ گفت پیغامبر صَباحی زَیْد را کَیْفَ اَصْبَحْتْ ای رَفیقِ با صَفا؟ ۳۵۱۵ گفت عَبْدًا مُؤمِنًا باز اوش گفت کو نِشانْ از باغِ ایمانْ گَر شِکُفت؟ ۳۵۱۶ گفت تشنه بوده‌ام من روزها شب نَخُفْتَسْتَم زِ عشق و سوزها ۳۵۱۷ تا زِ روز و شب گُذَر کردم چُنان که زِ اِسْپَر بُگْذرد نوکِ سِنان ۳۵۱۸ […]

157

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۹ – مُتَّهَم کردنِ غُلامان و خواجه‌تاشان مَر لُقمان را کِه آن میوه‌هایِ تَرْوَنده را که می‌آوردیم، او خورده است

  ۳۵۹۸  بود لُقمان پیشِ خواجه‌یْ خویشتن در میانِ بَندگانَش خوارْتَن ۳۵۹۹ می‌فرستاد او غُلامان را به باغ تا که میوه آیَدَش بَهرِ فَراغ ۳۶۰۰ بود لُقمان در غُلامان چون طُفَیْل پُر مَعانی، تیره‌صورت، هَمچو لَیْل ۳۶۰۱ آن غُلامانْ میوه‌هایِ جمع را خوش بِخوردَند از نِهیبِ طَمْع را ۳۶۰۲ خواجه را گفتند لُقمان خورْد آن […]

158

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۰ – بقیّهٔ قِصّۀ زَیْد در جوابِ رَسولْ صَلَّی اللّهُ عَلَیْه وَ سَلَّمَ

  ۳۶۲۲ این سُخَن پایان ندارد، خیز زَیْد بر بُراقِ ناطِقه بَر بَند قَیْد ۳۶۲۳ ناطِقه چون فاضِح آمد عَیْب را می‌دَرانَد پَرده‌هایِ غَیْب را ۳۶۲۴ غَیبْ مَطلوبِ حَق آمد چند گاه این دُهُل زَن را بِران، بَر بَند راه ۳۶۲۵ تَکْ مَران، دَرکَش عِنان، مَسْتور بِهْ هر کَس از پِنْدارِ خود مَسْرور بِهْ ۳۶۲۶ […]

159

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۱ – گفتنِ پیغامبر صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ مَر زَیْد را که این سِّر را فاش‌تَر ازین مگو و مُتابَعَت نِگه دار

  ۳۶۷۰ گفت پیغامبر که اَصْحابی نُجوم رَهْ‌رُوان را شمع و شَیطان را رُجوم ۳۶۷۱ هر کسی را گَر بُدی آن چَشم و زور کو گرفتی زآفتابِ چَرخْ نور ۳۶۷۲ کِی سِتاره حاجَتَسْتی ای ذَلیل که بُدی بر نورِ خورشید او دلیل؟ ۳۶۷۳ ماه می‌گوید به خاک و ابر و فَی من بَشَر بودم، ولی […]

160

مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۲ – رُجوع به حِکایَتِ زَیْد

  ۳۶۸۲ زَیْد را اکنون نیابی، کو گُریخت جَست از صَفِّ نِعال و نَعْلْ ریخت ۳۶۸۳ تو کِه باشی؟ زَیْد هم خود را نیافت هَمچو اَخْتَر که بَرو خورشید تافت ۳۶۸۴ نه ازو نَقْشی بیابی، نه نِشان نه کَهی یابی به راهِ کَهْکَشان ۳۶۸۵ شُد حواس و نُطْقِ بابایانِ ما مَحْوِ نورِ دانشِ سُلطانِ ما […]