مطالب توسط احسان اشرفی

غزل ۱۴۴۱ مولانا

  ۱ بِنِه ای سَبز خِنْگِ من، فَرازِ آسُمان‌ها سُم که بِنْوشت آن مَهِ‌ بی‌کَیْف، دعوت نامه­یی پیشُم ۲ رَوان شُد سویِ ما کوثَر، که گُنجا نیست ظرف اندر بِدَرّان مَشکِ سَقّا را، بِزَن سنگیّ و بِشْکَن خُم ۳ یکی آهویِ چون جانی، بَرآمَد از بیابانی که شیرِ نَر زِبیم او، زَنَد بر ریگِ سوزانْ […]

غزل ۱۴۴۲ مولانا

  ۱ زهی سَرگشته در عالَم، سَر و سامان که من دارم زِهی در راهِ عشقِ تو، دلِ بِریان که من دارم ۲ وگَر در راه بازارِ غَمِ عشقَت خریدارم به صد جان‌ها بِنَفْروشم زِ عشقت آنچه من دارم  

غزل ۱۴۴۳ مولانا

  ۱ بِشُستم تَختهٔ هستی، سَرِ عالَم،‌ نمی‌دارم دَریدم پَردهٔ‌ بی‌چون، سَرِ آن هم‌ نمی‌دارم ۲ مرا چون دایهٔ قُدسی به شیرِ لُطفْ پَروَرده‌‌ست مَلامَت کِی رَسَد در من، که بَرگِ غم‌ نمی‌دارم؟ ۳ چُنان در نیستی غَرقَم، که معشوقم‌ همی‌گوید بیا با من دَمی بِنْشین، سَرِ آن هم‌ نمی‌دارم ۴ دَمی کَنْدَر وجود آوَرْد […]

غزل ۱۴۴۴ مولانا

  ۱ ای عشق که کردَسْتی تو زیر و زَبَر خوابَم تا غَرقه شُده‌‌ست از تو، در خونِ جِگَر خوابَم ۲ از کانِ شِکَر جَستن، اَنْدَر شبِ آبِسْتن بُگْداخت در اندیشه، مانندِ شِکَرْ خوابَم ۳ بی لُطفِ وصالِ او، گشتم چو هِلالِ او تا شب نَبَرَد هرگز در دورِ قَمَر خوابَم ۴ چون شب بِشَود […]

غزل ۱۴۴۵ مولانا

  ۱ من دَلْقْ گِرو کردم، عُریانِ خَراباتَم خوردم همه رَخْتِ خود، مهمانِ خَراباتَم ۲ ای مُطربِ زیبارو دستی بِزَن و بَرگو تو آنِ مُناجاتی، من آنِ خَراباتَم ۳ خواهی که مرا بینی، ای بَستهٔ نَقْشِ تَن؟ جان را نَتَوان دیدن، من جانِ خَراباتَم ۴ نی مَردِ شِکَم خوارم، نی دَردِ شِکَم دارم زین مایِدِه […]

غزل ۱۴۴۶ مولانا

  ۱ گَر‌ بی‌دل و‌ بی‌دستَم، وَزْ عشقِ تو پابَستَم بَسْ بَند که بِشْکَستم، آهسته که سَرمَستم ۲ در مَجْلِسِ حیرانی، جانی­ست مرا جانی زان شُد که تو می‌دانی، آهسته که سَرمَستم ۳ پیش آی دَمی جانم زین بیشْ مَرَنجانم ای دِلْبَرِ خَندانم آهسته که سَرمَستم ۴ ساقیِّ میِ جانان بُگْذر زِ گِرانْ جانان دُزدیده […]

غزل ۱۴۴۷ مولانا

  ۱ رفتم به طَبیبِ جان، گفتم که بِبین دَستَم هم‌ بی‌دل و بیمارَم، هم عاشق و سَرمَستم ۲ صد گونه خَلَل دارم، ای کاش یکی بودی با این همه عِلَّت­ها، در شَنْقَصه پیوستم ۳ گفتا که نه تو مُردی؟ گفتم که بلی، امّا چون بویِ تواَم آمد، از گورْ بُرون جَستم ۴ آن صورتِ […]

غزل ۱۴۴۸ مولانا

  ۱ در مَجْلِسِ آن رُستَم، درعَربَده بِنْشَستم صد ساغَر بِشْکَستم، آهسته که سَرمَستم ۲ ای مُنْکِرِ هر زنده خُنْبَک زنی و خَنده ای هم خَر و خَربَنده، آهسته که سَرمَستم ۳ ای عاقلِ چون لَنْگَر ای روتْ چو آهنگر در دِلْبَرِ ما بِنْگَر، آهسته که سَرمَستم ۴ تو شَخْصَکِ چوبینی، گَر پیشتَرَک شینی صد […]

غزل ۱۴۴۹ مولانا

  ۱ زان میْ که زِ بویِ او، شوریده و سَرمَستم دَریاب مرا ساقی وَاللّهْ که چُنینَسْتم ۲ ای ساقیِ مَستِ من بِنْگَر به شکستِ من ای جَسته زِ دستِ من دَریابْ کَزان دستم ۳ بِشْکَست مرا دامَت، بِشْکَستَم من جامَت مَستی تو و مَستی من، بِشْکَستی و بِشْکَستم ۴ ای جان و دلِ مَستان، […]

غزل ۱۴۵۰ مولانا

  ۱ بِسْتان قَدَح از دستم، ای مَست که من مَستم کَزْ حَلْقهٔ هُشیاران، این ساعت وارَستم ۲ هُشیار بَرِ رِنْدی، ضِدّی بُوَد و ضِدّی هم رَنگ شو ای خواجه گَر فوقَم اگر پَستم ۳ هر چیز که اندیشی از جنگ، از آن دورَم هر چیز که اندیشی از مِهْر من آنَستم ۴ تا عشقِ […]

غزل ۱۴۵۱ مولانا

  ۱ گَر تو بِنِمی خُسپی، بِنْشین تو که من خُفتَم تو قِصّهٔ خود می‌گو، من قِصّهٔ خود گفتم ۲ بس کردم از دَستان، زیرا مَثَلِ مَستان از خوابْ به هر سویی، می‌جُنبَم و می­اُفتم ۳ من تشنهٔ آن یارم، گَر خفته و بیدارم با نَقْشِ خیالِ او، همراهم و هم جُفتم ۴ چون صورتِ […]

غزل ۱۴۵۲ مولانا

  ۱ ساقی چو شَهِ من بُد، بیش از دِگَران خوردم بَرگشت سَر از مَستی، تََخْلیط و خَطا کردم ۲ آن ساقیِ بایِسْتَم چون دید که سَرمَستم بِگْرفت سَرِ دَستم، بوسید رُخِ زَردم ۳ گفتم که تو سُلطانی، جانیّ و دو صد جانی تو خود نَمَکِسْتانی، شوری دِگَر آوردم ۴ از جامِ میِ خالِص، پُرعَربَده […]

غزل ۱۴۵۳ مولانا

  ۱ در آیِنِه چون بینم نَقْشِ تو، به گفت آرَم آیینه نخواهد دَم، ای وایْ زِگُفتارم ۲ در آبْ تو را بینم، در آبْ زَنَم دستی هم تیره شود آبَم، هم تیره شود کارَم ۳ ای دوست میانِ ما، ای دوستْ‌ نمی‌گُنجَد ای یار اگر گویم ای یار،‌ نمی‌یارَم ۴ زان راه که آه […]

غزل ۱۴۵۴ مولانا

  ۱ گفتم به مَهی کَزْ تو، صد گونه طَرَب دارم گفتا که به غیرِ آن، صد چیزِ عَجَب دارم ۲ گفتم که دَرین بازی، ما را سَبَبی سازی گفتا که من این بازی، بیرونِ سَبَب دارم ۳ هر طایفه با قومی، خویشیّ و نَسَب دارند من با غَمِ عشقِ تو، خویشیّ و نَسَب دارم […]

غزل ۱۴۵۵ مولانا

  ۱ ای خواجه سَلامُ عَلَیک، من عَزمِ سَفَر دارم وَزْبامِ فَلَک، پنهان، من راه گُذَر دارم ۲ جانْ عَزم سَفَر دارد، تا مَعْدن و اصلِ خود زان­سو که نَظَر بَخشَد، آن سویْ نَظَر دارم ۳ نَک می‌کَشَدم سَیلَم، آن سوی که بُد مَیلَم کَزْ فُرقَتِ آن دریا، بس گَرم جِگَر دارم ۴ می تازم […]

غزل ۱۴۵۶ مولانا

  ۱ توبه نکُنم هرگز، زین جُرم که من دارم زان کَس که کُند توبه زین واقعه، بیزارم ۲ مَجنونْ زِ غَمِ لیلی، چون توبه نکرد ای جان صد لیلی و صد مَجنون، دَرج است در اسرارم ۳ بس‌ بی‌سَر و پا عشقی، که عاشق و معشوقم هم زارم و بیمارم، هم صِحَّتِ بیمارم ۴ […]

غزل ۱۴۵۷ مولانا

  ۱ من خُفته‌وَشَم امّا، بَسْ آگَه و بیدارم هرچند که بیهوشَم، در کارِ تو هُشیارم ۲ با شیره‌فَشارانَت، اَنْدَر چُرُشِ عشقم پایْ از پِیِ آن کوبَم، کَانْگورِ تو اَفْشارم ۳ تو پایْ‌ همی‌بینی وَانْگور‌ نمی‌بینی بِسْتان قَدَحی شیره، دَریاب که عَصّارم ۴ اَنْدَر چُرُشِ جان آ، گَر پایْ‌ همی‌کوبی تا غوطه خورم یک دَم، […]

غزل ۱۴۵۸ مولانا

  ۱ یک لحظه و یک ساعت، دست از تو‌ نمی‌دارم زیرا که تویی کارم، زیرا که تویی بارم ۲ از قَندِ تو می‌نوشَم، با بَندِ تو می‌کوشم من صیدِ جِگَرخسته، تو شیرِ جِگَرخوارم ۳ جانِ من و جانِ تو، گویی که یکی بوده‌‌ست سوگند بدین یک جان، کَزْ غیرِ تو بیزارم ۴ از باغِ […]

غزل ۱۴۵۹ مولانا

  ۱ تا عاشقِ آن یارم،‌ بی‌کارم و بر کارم سَرگشته و پابَرجا، مانندهٔ پَرگارم ۲ مانندهٔ مِرّیخی، با ماه و فَلَک خَشمَم وَزْ چَرخِ کُلَه‌زَرّین، در نَنگم و در عارم ۳ گَر خویشِ مَنی یارا می‌بین که چه‌ بی‌خویشم زَاسْرار چه می‌پُرسی، چون شُهره و اِظْهارم؟ ۴ جُز خونِ دلِ عاشق، آن شیر نَیاشامَد […]

غزل ۱۴۶۰ مولانا

  ۱ بِشْکَسته سَرِ خَلْقی، سَر بَسته که‌ رَنْجورم بُرده زِ فَلَک خِرقه، آورده که‌ من عورَم ۲ وای از دلِ سنگینش، وَزْ عشوهٔ رَنگینش او نیست، مَنَم سنگینْ کین فِتْنه‌‌ همی‌‌شورَم ۳ من در تَکِ خونَسْتَم، وَزْ خوردنِ خون مَستم گویی که نِیَم در خون، در شیرهٔ انگورم ۴ ای عشق که از زَفتی […]

غزل ۱۴۶۱ مولانا

  ۱ پایی به میان دَرنِهْ، تا عیش زِ سَر گیرم تو تَلْخ مَشو با من، تا تَنگِ شِکَر گیرم ۲ بی‌رَنگ فرورفتم، در عشقِ تو ای دِلْبَر بَرکَش تو از این خُنبَم، تا رنگِ دِگَر گیرم ۳ دِلْتنگ‌تر از میمم، چون در طَمَع و بیمَم من قُرصِ به دو نیمَم، چون شکلِ قَمَر گیرم […]

غزل ۱۴۶۲ مولانا

  ۱ صورتگَرِ نَقّاشم، هر لحظه بُتی سازم وان گَهْ همه بُت‌ها ‌را، در پیشِ تو بُگْدازم ۲ صد نَقْش بَرانگیزم، با روحْ دَرآمیزم چون نَقْشِ تو را بینم، در آتشش اندازم ۳ تو ساقیِ خَمّاری، یا دشمنِ هُشیاری یا آن کِه کُنی ویران، هر خانه که می‌سازم ۴ جانْ ریخته شُد بر تو، آمیخته […]

غزل ۱۴۶۳ مولانا

  ۱ شاگردِ تو می‌باشم، گَر کودن و کَژْپوزَم تا زانْ لبِ خَندانَت، یک خنده بیاموزم ۲ ای چَشمهٔ آگاهی شاگردْ‌‌ نمی‌‌خواهی؟ چه حیله کُنم تا منْ خود را به تو دَردوزَم؟ ۳ باری، زِ شِکافِ دَر، بَرقِ رُخِ تو بینم زان آتشِ دِهلیزیْ صد شمعْ بَراَفْروزم ۴ یک لحظه بَری رَخْتم در راه، که‌ […]

غزل ۱۴۶۴ مولانا

  ۱ سَر برمَزَن از هستی، تا راه نگردد گُم در بادیهٔ مَردان، مَحْو است تو را جُمجُم ۲ در عالَم پُرآتش، در مَحْو سَر اَنْدَرکَش در عالَمِ هستی بین، نیلین سَرِ چون قاقُم ۳ زیرِ فَلَکِ ناری، در حَلْقهٔ بیداری هر چند که سَر داری، نه سَر هِلَدَت، نی دُم ۴ هر رنج که […]

غزل ۱۴۶۵ مولانا

  ۱ ای کرده تو مهمانم، در پیش دَرآ جانم زان روی که حیرانَم، من خانه‌‌ نمی‌‌دانم ۲ ای گشته زِ تو والِهْ، هم شهر و هم اَهلِ دِهْ کو خانه؟ نِشانَم دِهْ، من خانه‌‌ نمی‌‌دانم ۳ زان کَس که شُدی جانش، زان کَس مَطَلَب دانش پیش آ و مَرَنْجانَش، من خانه‌‌ نمی‌‌دانم ۴ وان […]

غزل ۱۴۶۶ مولانا

  ۱ در عشقِ سُلَیمانی، من هَمدَمِ مُرغانَم هم عشقِ پَری دارم، هم مَردِ پَری‌خوانَم ۲ هرکس که پَری‌خوتَر، در شیشه کُنم زوتَر بَرخوانَم اَفْسونَش، حَرّاقه بِجُنبانَم ۳ زین واقعه مَدهوشَم، باهوشم و‌‌ بی‌‌هوشم هم ناطِق و خاموشَم، هم لوحِ خَموشانَم ۴ فریاد که آن مَریَم، رنگی دِگَر است این دَم فریاد، کَزین حالَتْ فریاد‌‌ […]

غزل ۱۴۶۷ مولانا

  ۱ این شکل که من دارم، ای خواجه کِه را مانَم؟ یک لحظه پَری‌شکلَم، یک لحظه پَری‌خوانَم ۲ در آتشِ مُشتاقی، هم جَمعَم و هم شَمعَم هم دودم و هم نورم، هم جمع و پَریشانَم ۳ جُز گوشِ رَبابِ دل، از خشمْ نَمالَم من جُز چَنگِ سعادت را، از زَخمه نَرنجانَم ۴ چون شِکَّر […]

غزل ۱۴۶۸ مولانا

  ۱ امروز خوشم با تو، جانِ تو و فردا هم از تو شِکَراَفْشانَم، این جا هم و آن جا هم ۲ دل بادهٔ تو خورده، وَزْ خانه سَفَر کرده ما‌‌ بی‌‌دل و دلْ با تو، با ما هم و‌‌ بی‌‌ما هم ۳ ای دل که رَوانی تو آن سویْ که دانی تو خِدمَت بِرَسان […]

غزل ۱۴۶۹ مولانا

  ۱ بی‌خود شُده‌‌‌‌‌ام ‌لیکِن‌‌ بی‌‌خودتَر از این خواهم با چَشمِ تو می‌گویم، من مَستِ چُنین خواهم ۲ من تاجْ‌‌ نمی‌‌خواهم، من تَختْ‌‌ نمی‌‌خواهم در خِدمَتَت افتاده، بر رویِ زمین خواهم ۳ آن یارِ نِکویِ من، بِگْرفت گِلویِ من گفتا که‌ چه می‌خواهی؟ گفتم که‌ همین خواهم ۴ با بادِ صَبا خواهم، تا دَم بِزَنَم […]

غزل ۱۴۷۰ مولانا

  ۱ جانم به فِدا بادا، آن را که‌‌ نمی‌‌گویم آن روزْ سیه بادا، کو را بِنِمی‌جویم ۲ یکباره شَوَم رُسوا در شهر، اگر فردا من بر دَرِ دل باشم، او آید در کویَم ۳ گفتم‌ صَنَمِ مَه‌رو گَه‌گاهْ مرا می‌جو کَزْ دَرد به خونِ دلْ رُخساره‌‌ هَمی‌‌شویَم ۴ گفتا که‌ تو را جُستم در […]

غزل ۱۴۷۱ مولانا

  ۱ مَخْمورم پُرخواره، اندازه‌‌ نمی‌‌دانم جُز شیوهٔ آن غَمْزهٔ غَمّازه‌‌ نمی‌‌دانم ۲ یاران بِخَبَر بودند، دروازه بُرون رفتند من‌‌ بی‌‌رَهْ و سَرمَستَم، دروازه‌‌ نمی‌‌دانم ۳ آوازهٔ آن یاران، چون مُشکْ جهان پُر شُد ز آواز بِشَد عقلم، آوازه‌‌ نمی‌‌دانم ۴ تا رویِ تو را دیدم من هَمچو گُلِ تازه گشتم خَرِف و کُهنه، اَرْ […]

غزل ۱۴۷۲ مولانا

  ۱ دِگَربار، دِگَربار، زِ زنجیر بِجَستم از این بَند و از این دامِ زَبون گیر بِجَستم ۲ فَلَک پیرِ دوتایی، پُر از سِحْر و َدغایی به اِقْبالِ جوانِ تو از این پیر بِجَستم ۳ شب و روز دَویدم، زِ شب و روز بُریدم وَزین چَرخ بِپُرسید، که چون تیر بِجَستم ۴ من از غُصّه […]

غزل ۱۴۷۳ مولانا

  ۱ بیایید، بیایید، به گُلزار بِگَردیم بَرین نُقطهٔ اِقْبال چو پَرگار بِگَردیم ۲ بیایید که امروز به اِقْبال و به پیروز چو عُشّاقِ نوآموز، بَران یار بِگَردیم ۳ بَسی تُخم بِکِشتیم، بَرین شوره بِگَشتیم بَران حَب که نَگُنجید در اَنْبار بِگَردیم ۴ هر آن رویْ که پُشت است به آخِر همه زشت است بَران […]

غزل ۱۴۷۴ مولانا

  ۱ حَکیمیم، طَبیبیم، زِ بَغداد رَسیدیم بَسی عِلَّتیان را زِ غَمْ بازخَریدیم ۲ سَبَل‌ها‌‌‌ی ‌کُهُن را، غَمِ‌‌ بی‌‌سَر و بُن را زِ رَگْ‌ها ‌ش و زِ پِیْ‌ها ‌ش، به چَنگاله کَشیدیم ۳ طَبیبانِ فَصیحیم، که شاگردِ مَسیحیم بَسی مُرده گرفتیم، دَرو روحْ دَمیدیم ۴ بِپُرسید از آن‌ها، که دیدند نشان‌ها ‌ که تا شُکر […]

غزل ۱۴۷۵ مولانا

  ۱ بِجوشید، بِجوشید، که ما بَحرْ شِعاریم به‌جُز عشق، به‌جُز عشق، دِگَر کار نداریم ۲ دَرین خاک، دَرین خاک، دَرین مَزرعهٔ پاک به‌جُز مِهر، به‌جُز عشق، دِگَر تُخم نکاریم ۳ چه مَستیم، چه مَستیم از آن شاهْ که هستیم بیایید، بیایید، که تا دست بَرآریم ۴ چه دانیم، چه دانیم که ما دوشْ چه […]

غزل ۱۴۷۶ مولانا

  ۱ طَبیبیم، حَکیمیم، طَبیبانِ قَدیمیم شَرابیم و کَبابیم، و سُهَیلیم و اَدیمیم ۲ چو رَنْجورِ تَن آید، چو مَعجونِ نَجاحیم چو بیمارِ دل آید، نِگاریم و نَدیمیم ۳ طَبیبان بِگُریزند، چو رَنْجور بِمیرد ولی ما نَگُریزیم، که ما یارِ کَریمیم ۴ شِتابید، شِتابید، که ما بر سَرِ راهیم جهانْ دَرخورِ ما نیست، که ما […]

غزل ۱۴۷۷ مولانا

  ۱ از اوَّلِ امروز، چو آشفته و مَستیم آشفته بگوییم، که آشفته شُدسْتیم ۲ آن ساقیِ بَدمَست که امروز دَرآمَد صد عُذر بِگُفتیم، وَزان مَستْ نَرَستیم ۳ آن باده که دادی تو و این عقلْ که ما راست مَعْذور‌‌ هَمی‌‌دار، اگر جامْ شِکَستیم ۴ امروزْ سَرِ زُلفِ تو مَستانه گرفتیم صد بار گُشادیمَش و […]

غزل ۱۴۷۸ مولانا

  ۱ اَلْمِنَّهُ لِلَهْ که زِ پیکار رَهیدیم زین وادیِ خَم در خَم پُرخار رَهیدیم ۲ زین جانِ پُر از وَهْم کَژْاندیشه گُذشتیم زین چَرخُ پُر از مَکْرِ جِگَرخوار رَهیدیم ۳ دُکّانِ حَریصانْ به دَغَلْ رَختِ همه بُرد دُکّانْ بِشِکَستیم و از آن کارْ رَهیدیم ۴ در سایهٔ آن گُلْشَنِ اِقْبال بِخُفتیم وَزْ غَرقهٔ آن […]

غزل ۱۴۷۹ مولانا

  ۱ آن خانه که صد بار دَرو مایِدِه خوردیم بر گِردِ حَوالی گَهِ آن خانه بِگَردیم ۲ ماییم و حَوالی گَهِ آن خانهٔ دولت ما نِعْمَتِ آن خانه فراموش نکردیم ۳ آن خانهٔ مَردی است و دَرو شیردلانند از خانهٔ مَردی بِگُریزیم چه مَردیم؟ ۴ آن جا همه مَستی‌‌‌ست ‌و بُرونْ جُمله خُمار است […]

غزل ۱۴۸۰ مولانا

  ۱ خیزید مَخُسپید، که نزدیکْ رسیدیم آوازِ خُروس و سگِ آن کویْ شنیدیم ۲ وَاللّهْ که نشان‌ها‌‌‌ی ‌قَرویِ دِهِ یاراست آن نرگس و نسرین و قَرَنْفُل که چَریدیم ۳ از ذوقِ چَراگاهْ و زِاِشْتابِ چَریدن وَزْ حِرصْ زبان و لب و پَدفوز گَزیدیم ۴ چون تیرْ پَریدیم و بَسی صید گرفتیم گر چه چو […]