مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۰ – تَسلیم کردنِ مَردْ خود را به آنچه اِلْتماسِ زن بود از طَلَبِ مَعیشت و آن اعتراضِ زن را اِشارَتِ حَق دانستن به نَزدِ عقلِ هر دانندهیی هست که با گَردَنده، گَردانندهیی هست
۲۴۴۸ مَرد زان گَفتن پَشیمان شُد چُنان کَزْ عَوانی ساعتِ مُردنْ عَوان ۲۴۴۹ گفت خَصْمِ جانِ جانْ چون آمدم؟ بر سَرِ جانْ من لَگَدها چون زَدم؟ ۲۴۵۰ چون قَضا آید، فُرو پوشَد بَصَر تا نَدانَد عقلِ ما پا را زِ سَر ۲۴۵۱ چون قَضا بُگْذشت، خود را میخَورَد پَرده بِدْریده، گَریبانْ میدَرَد ۲۴۵۲ مَرد […]